پارت ۳
پارت ۳
+اباب اخه چرا باید خدمتکار شخصیش من بشم؟؟ به من چه خو خودش اتاقشو تمیز کنه همینجوری داشتم غر میزدم که یکی با دست زد رو شونم
(ذوق نکنید جیمین نیست) که از ترس زیاد هین بلندی کشیدم دیدم یه دختر خوشگل که با حوله دیدم
سولی: سلام تو باید خدمتکار جدید باشی
+عام... اره
سولی: اسمت چیه؟
+ا/ت
سولی: منم سولی هستم خوشبختم
+همچنین.... سولی چند سالته؟
سولی: 23 و تو
۱۸ +
سولی: برای این کار کوچیک نیستی؟
+خب من به این کار نیاز داشتم راستیتش
سولی: هففففف... فقط یچیز بهت بگم سعی نکن هیچوقت رو حرف ارباب حرف بزنی چون برات بد میشه
سری تکون دادمو رفتم حموم که سولی صدام زد
سولی: وایسا حوله یادت رفت
حوله رو سمتم پرت کرد ک گفتم
+ ممنون
وارد حموم شدمو لباسامو در اوردم که دوش بگیرم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون سولی نبود حتما رفته سر کارش موهامو خشک کردمو لباس پوشیدم
+ این خیلی کوتاه و تنگه ایشششش
در زده شد و سولی اومد تو
سولی: وای دختر چقد بهت میاد
+ این خیلی کوتاهه نمینونم عوضش کنم؟
*سولی رو با = نشون میدم*
= نه نمیشه چون ارباب تنبیهت میکنه
+هوفف باشه
=بدو بیا بریم
سولی رفت منم پشت سرش از اتاق خارج شدم
تو صف خدمتکارا پیش سولی ایسادم که بعد ۵ مین یه پسر خوشتیپ خوشگل و جذاب از پله ها اومد پایی همه خم شدن و ادای احترام کردن ولی من یزره هم تکون نخوردم که اومد رو به رو من و سرد و جدی نگام کرد که سولی زد زیر پام که سریع خم شدم
*جیمین رو با _ نشون میدم*
_برید سرکارتون
داشتم میرفتم که با صداش متوقف شدم
_تو کجا؟
+برگشتم سمتش و لب زدم سر کارم
نگاهی به اوجوما کرد و لب زد
_اوجوما تازه کاره؟
*اوجومارو با # نشون میدم*
#اره پسرم خدمتکار شخصیته
_اوم باشه
بهم نگاهی انداخت
_برام یه قهوه درست کن و بیار اتاق کارم
بعد این حرفش از کنارم رد شد و رفت بالا
وارد آشپزخونه شدم و قهوه ساز رو روشن کردم که قهوه اماده شه
بعد ۵مبن اماده شد و ریختم تو ماگ مخصوصش
ماگو برداشتم و رفتم بالا رو به رو در وایسادم اوجوما وقتی پایین بودم گفت اتاقش کدومه
نفس عمیقی کشدم ودر زدم صداشو شنیدم که گف بیام تو در رو باز کردمو وارد اتاقش شدم رفتم سمت میزش و قهوه رو گذاشتم رو میزو احترام گذاشتم خواستم برم بیرون که
_ من اجازه دادم بری بیرون؟
برگشتم داشت یه برگه ای رو میخوند نگاه سوالی کردم که سرشو بالا کرد...*خمارییییی*
لایک کنید تا آخر امروز براتون بیزارم😘❤
+اباب اخه چرا باید خدمتکار شخصیش من بشم؟؟ به من چه خو خودش اتاقشو تمیز کنه همینجوری داشتم غر میزدم که یکی با دست زد رو شونم
(ذوق نکنید جیمین نیست) که از ترس زیاد هین بلندی کشیدم دیدم یه دختر خوشگل که با حوله دیدم
سولی: سلام تو باید خدمتکار جدید باشی
+عام... اره
سولی: اسمت چیه؟
+ا/ت
سولی: منم سولی هستم خوشبختم
+همچنین.... سولی چند سالته؟
سولی: 23 و تو
۱۸ +
سولی: برای این کار کوچیک نیستی؟
+خب من به این کار نیاز داشتم راستیتش
سولی: هففففف... فقط یچیز بهت بگم سعی نکن هیچوقت رو حرف ارباب حرف بزنی چون برات بد میشه
سری تکون دادمو رفتم حموم که سولی صدام زد
سولی: وایسا حوله یادت رفت
حوله رو سمتم پرت کرد ک گفتم
+ ممنون
وارد حموم شدمو لباسامو در اوردم که دوش بگیرم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون سولی نبود حتما رفته سر کارش موهامو خشک کردمو لباس پوشیدم
+ این خیلی کوتاه و تنگه ایشششش
در زده شد و سولی اومد تو
سولی: وای دختر چقد بهت میاد
+ این خیلی کوتاهه نمینونم عوضش کنم؟
*سولی رو با = نشون میدم*
= نه نمیشه چون ارباب تنبیهت میکنه
+هوفف باشه
=بدو بیا بریم
سولی رفت منم پشت سرش از اتاق خارج شدم
تو صف خدمتکارا پیش سولی ایسادم که بعد ۵ مین یه پسر خوشتیپ خوشگل و جذاب از پله ها اومد پایی همه خم شدن و ادای احترام کردن ولی من یزره هم تکون نخوردم که اومد رو به رو من و سرد و جدی نگام کرد که سولی زد زیر پام که سریع خم شدم
*جیمین رو با _ نشون میدم*
_برید سرکارتون
داشتم میرفتم که با صداش متوقف شدم
_تو کجا؟
+برگشتم سمتش و لب زدم سر کارم
نگاهی به اوجوما کرد و لب زد
_اوجوما تازه کاره؟
*اوجومارو با # نشون میدم*
#اره پسرم خدمتکار شخصیته
_اوم باشه
بهم نگاهی انداخت
_برام یه قهوه درست کن و بیار اتاق کارم
بعد این حرفش از کنارم رد شد و رفت بالا
وارد آشپزخونه شدم و قهوه ساز رو روشن کردم که قهوه اماده شه
بعد ۵مبن اماده شد و ریختم تو ماگ مخصوصش
ماگو برداشتم و رفتم بالا رو به رو در وایسادم اوجوما وقتی پایین بودم گفت اتاقش کدومه
نفس عمیقی کشدم ودر زدم صداشو شنیدم که گف بیام تو در رو باز کردمو وارد اتاقش شدم رفتم سمت میزش و قهوه رو گذاشتم رو میزو احترام گذاشتم خواستم برم بیرون که
_ من اجازه دادم بری بیرون؟
برگشتم داشت یه برگه ای رو میخوند نگاه سوالی کردم که سرشو بالا کرد...*خمارییییی*
لایک کنید تا آخر امروز براتون بیزارم😘❤
۹.۷k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.