خاطرات ترسناک شما پارت ۵
خاطرات ترسناک شما پارت ۵
سلام من ...... هستم.
این داستان واقعی هست.
من خواب بودم اما بیدار هم بودم یعنی خواب بودم ولی حس می کردم که بیدارم فکر میکنم نزدیک های ساعت پنج پنج و نیم بود که یک دفعه صدای ترسناکی شبیه به صدای آنابل بود که نه می توانستم حرف بزنم و نه می توانستم بدنم را تکان دهم و می خواستم مادرم را صدا بزنم اما نمی توانستم چون دهنم بسته شده بود و موقعی که بیدار شده بودم اصلا حس خوبی نداشتم و همین دیروز هم داشتم سوره جن را می خواندم که سرم سنگین شده بود و حس عجیبی پیدا کرده بودم .
سلام من ...... هستم.
این داستان واقعی هست.
من خواب بودم اما بیدار هم بودم یعنی خواب بودم ولی حس می کردم که بیدارم فکر میکنم نزدیک های ساعت پنج پنج و نیم بود که یک دفعه صدای ترسناکی شبیه به صدای آنابل بود که نه می توانستم حرف بزنم و نه می توانستم بدنم را تکان دهم و می خواستم مادرم را صدا بزنم اما نمی توانستم چون دهنم بسته شده بود و موقعی که بیدار شده بودم اصلا حس خوبی نداشتم و همین دیروز هم داشتم سوره جن را می خواندم که سرم سنگین شده بود و حس عجیبی پیدا کرده بودم .
۳.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.