پارت[6]
پارت[6]
(ویو ا/ت وقتی سر خاک مادرش بود)
ا/ت:مامان کجاعی دلم میخواست ببینمت
کاشکی بعد ازین که منو به دنیا میوردی بهت ماشین نمیزد ینی من پا قدمم بد بود که تو فوت کردی بعد گریش میگیره
راستی مامان ا/ت داره بعد مدتها میره تویه رابطه بنظرت یونگی پسر خوبیه؟
بابا گفته که شماها از چندین سال پیش باهم دیگه دوست بودین آره؟
کاش میشد بتونی باهام حرف بزنی میدونم از حرفام خسته شدی چون هردفعه میام پیشت همینارو بهت میگم
من میخوام برم مامان جونم خداحافظ مراقب خودت و ا/ت باش به راه راست هدایتش کن
من رفتم
بعد تنهایی رفت یه کافی زد و رفت خونه که همون موقع ها و ا/ت یونگی هم اومدن
ا/ت:عوا سلام خواهریی
سومین:سلام ا/ت جونم
یونگی:سلام سومین
سومین:سلام یونگی چطوری
یونگی:خوبم تو چطوری
سومین:ممنون بیا تو
یونگی:نه مزاحم نمیشم
سومین :نه بابا بیا تو دیگه کسی عمارت نیس سه نفری خوشمیگذره
یونگی:باشه میام
ا/ت:یونگی پس میخوای به جونگکوکم بگو بیاد ها؟
یونگی نمیدونم بزار زنگ بزنم
زنگ زد کوک جواب داد.....
مکالمشون|
کوک:الو؟
یونگی:الو سلام داداشی
کوک:هوم ؟
یونگی:خواب بودی؟
کوک:آره خمیازه میکشه
یونگی:میای عمارت ا/ت اینا؟
کوک:چرا؟
یونگی:همینجوری
کوک:سومین هم هس؟
یونگی:تو چیکار داری به اون
کوک:خب بابا میام
یونگی :بدو بیا
ا/ت:میاد؟
یونگی:اره
سومین:ا/ت بیا بریم لباس عوض کنیم
رفتن تویه اتاقشون
ا/ت:ایول جونگکوکم میاد
سومین:هعی از دست تو
ا/ت:حیحییی میگم که منو یونگی پارتنر هم شدیم
سومین:جدییی خواهرییی وایی خیلی خوشحالم براتتتت
ا/ت:مرسی خواهریییی
(لباساشونو عوض کردن میزارم عکسشو)
رفتن پایین ا/ت و یونگی کنار هم نشستن
خلاصه سه نفری داشتن حرف میزدن که صدایه در اومد......
ادامه دارد.....
(ویو ا/ت وقتی سر خاک مادرش بود)
ا/ت:مامان کجاعی دلم میخواست ببینمت
کاشکی بعد ازین که منو به دنیا میوردی بهت ماشین نمیزد ینی من پا قدمم بد بود که تو فوت کردی بعد گریش میگیره
راستی مامان ا/ت داره بعد مدتها میره تویه رابطه بنظرت یونگی پسر خوبیه؟
بابا گفته که شماها از چندین سال پیش باهم دیگه دوست بودین آره؟
کاش میشد بتونی باهام حرف بزنی میدونم از حرفام خسته شدی چون هردفعه میام پیشت همینارو بهت میگم
من میخوام برم مامان جونم خداحافظ مراقب خودت و ا/ت باش به راه راست هدایتش کن
من رفتم
بعد تنهایی رفت یه کافی زد و رفت خونه که همون موقع ها و ا/ت یونگی هم اومدن
ا/ت:عوا سلام خواهریی
سومین:سلام ا/ت جونم
یونگی:سلام سومین
سومین:سلام یونگی چطوری
یونگی:خوبم تو چطوری
سومین:ممنون بیا تو
یونگی:نه مزاحم نمیشم
سومین :نه بابا بیا تو دیگه کسی عمارت نیس سه نفری خوشمیگذره
یونگی:باشه میام
ا/ت:یونگی پس میخوای به جونگکوکم بگو بیاد ها؟
یونگی نمیدونم بزار زنگ بزنم
زنگ زد کوک جواب داد.....
مکالمشون|
کوک:الو؟
یونگی:الو سلام داداشی
کوک:هوم ؟
یونگی:خواب بودی؟
کوک:آره خمیازه میکشه
یونگی:میای عمارت ا/ت اینا؟
کوک:چرا؟
یونگی:همینجوری
کوک:سومین هم هس؟
یونگی:تو چیکار داری به اون
کوک:خب بابا میام
یونگی :بدو بیا
ا/ت:میاد؟
یونگی:اره
سومین:ا/ت بیا بریم لباس عوض کنیم
رفتن تویه اتاقشون
ا/ت:ایول جونگکوکم میاد
سومین:هعی از دست تو
ا/ت:حیحییی میگم که منو یونگی پارتنر هم شدیم
سومین:جدییی خواهرییی وایی خیلی خوشحالم براتتتت
ا/ت:مرسی خواهریییی
(لباساشونو عوض کردن میزارم عکسشو)
رفتن پایین ا/ت و یونگی کنار هم نشستن
خلاصه سه نفری داشتن حرف میزدن که صدایه در اومد......
ادامه دارد.....
۷.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.