پارت [5]
پارت [5]
(خب ا/ت رفت پیش شوگا ینی تویه کافه)
شوگا:اوه سلام خانوم خوشگله
ا/ت:سلام چطوری؟
شوگا:خوبم تو خوبی؟
ا/ت:تنکس اوم چخبرا از دیشب چخبر
یونگی:خبرایه همیشگی با پدرم بعد ازین که هنه رفتن نشستیم حرف زدیم کوک هم که کلا خواب بود
ا/ت:(میخنده)
یونگی:از تو چخبر شما که رفتین خونه چیکار کردین؟
ا/ت:هیچی فقط سومین میخواست لوم بده با تو دارم قرار بزارم
یونگی:راستی تو مادرت فوت کرده؟
ا/ت:اره تو نمیدونستی؟
یونگی:نع واقعا متاسفم(دروغ گو😑حالا بعدا میفهمین چرا)
ا/ت:اوم ممنون
یونگی:حالا چرا فوت کرد؟
ا/ت: آم من دقیقا یادم نیستش فقط سه سالم بوده پدرم میگه ا/ت که به دنیا اومد همون روز ماشین بهش خورد و فوت کرد
یونگی:اوه چقدر بد حتما خیلی هم مامانتو دوست داشتی
ا/ت:اوم آره خیلی پدرم میگه که تو تا وقتی که مادرت زنده بود بغل هیچکی نمیرفتی فقط اونو میدیدی انگار هنوزم خیلی دلم براش تنگ شده بعضی اوقات با اینکه سه سالم بود یادم میاد.
یونگی:هعی پس بی مادر بزرگ شدی خیلی بده
ا/ت:اره
یونگی:تو چند سالته؟
ا/ت: من 27سالمه
یونگی:سومین چند سالشه؟
ا/ت:اون از من سه سال کوچیکتره 24سالشه
یونگی:اوهوم تفاوت سنی منو تو زیاد نیست من 29سالمه جونگکوکم فقط 26سالشه
ا/ت:ینی من از جونگکوک بزرگترمممم پشماممم
یونگی:اره
ا/ت:هعی
گوشیه یونگی زنگ میخوره
یونگی:الو؟
یه دختره (صدایه گوشیش بلند بود)
دختره:الو ددی کجاعی هانی؟
ا/ت:یهو یکم پوکر فیس میشه
یونگی:ا/تو دید فهمید گفت:من ددیت نیستم اصا تو چیمیگی؟
دختره:وا حالت خوبه برو بابا خدافظ
یونگی:اسکل قعط میکنه
یونگی:مردم اسلکنا بهم میگه ددی نمیدونه من ددی ینفر دیگم
ا/ت: عوا پس سینگل نیسی(لبخند تلخ😔😂)
یونگی:اره گرل فرند دارم
ا/ت:حالا اسمش چی هست؟
یونگی:اسمش ا/ته
ا/ت:ها؟
یونگی:تو دوست دخترمی دیگه
ا/ت:چقدر زود
یونگی:تو مال منی (میخنده)
ا/ت:باشه قبوله(میخنده)[ببخشید ببخیشد خاک.... 😑البته بیچاره خبر نداره که 😂]
خلاصه یه کافی و کیک میزنن بر بدن و میرن بیرون پیاده روی یونگی برایه ا/ت یه عروسک میگیره (عکستومیزارم)
ادامه دارد...
(خب ا/ت رفت پیش شوگا ینی تویه کافه)
شوگا:اوه سلام خانوم خوشگله
ا/ت:سلام چطوری؟
شوگا:خوبم تو خوبی؟
ا/ت:تنکس اوم چخبرا از دیشب چخبر
یونگی:خبرایه همیشگی با پدرم بعد ازین که هنه رفتن نشستیم حرف زدیم کوک هم که کلا خواب بود
ا/ت:(میخنده)
یونگی:از تو چخبر شما که رفتین خونه چیکار کردین؟
ا/ت:هیچی فقط سومین میخواست لوم بده با تو دارم قرار بزارم
یونگی:راستی تو مادرت فوت کرده؟
ا/ت:اره تو نمیدونستی؟
یونگی:نع واقعا متاسفم(دروغ گو😑حالا بعدا میفهمین چرا)
ا/ت:اوم ممنون
یونگی:حالا چرا فوت کرد؟
ا/ت: آم من دقیقا یادم نیستش فقط سه سالم بوده پدرم میگه ا/ت که به دنیا اومد همون روز ماشین بهش خورد و فوت کرد
یونگی:اوه چقدر بد حتما خیلی هم مامانتو دوست داشتی
ا/ت:اوم آره خیلی پدرم میگه که تو تا وقتی که مادرت زنده بود بغل هیچکی نمیرفتی فقط اونو میدیدی انگار هنوزم خیلی دلم براش تنگ شده بعضی اوقات با اینکه سه سالم بود یادم میاد.
یونگی:هعی پس بی مادر بزرگ شدی خیلی بده
ا/ت:اره
یونگی:تو چند سالته؟
ا/ت: من 27سالمه
یونگی:سومین چند سالشه؟
ا/ت:اون از من سه سال کوچیکتره 24سالشه
یونگی:اوهوم تفاوت سنی منو تو زیاد نیست من 29سالمه جونگکوکم فقط 26سالشه
ا/ت:ینی من از جونگکوک بزرگترمممم پشماممم
یونگی:اره
ا/ت:هعی
گوشیه یونگی زنگ میخوره
یونگی:الو؟
یه دختره (صدایه گوشیش بلند بود)
دختره:الو ددی کجاعی هانی؟
ا/ت:یهو یکم پوکر فیس میشه
یونگی:ا/تو دید فهمید گفت:من ددیت نیستم اصا تو چیمیگی؟
دختره:وا حالت خوبه برو بابا خدافظ
یونگی:اسکل قعط میکنه
یونگی:مردم اسلکنا بهم میگه ددی نمیدونه من ددی ینفر دیگم
ا/ت: عوا پس سینگل نیسی(لبخند تلخ😔😂)
یونگی:اره گرل فرند دارم
ا/ت:حالا اسمش چی هست؟
یونگی:اسمش ا/ته
ا/ت:ها؟
یونگی:تو دوست دخترمی دیگه
ا/ت:چقدر زود
یونگی:تو مال منی (میخنده)
ا/ت:باشه قبوله(میخنده)[ببخشید ببخیشد خاک.... 😑البته بیچاره خبر نداره که 😂]
خلاصه یه کافی و کیک میزنن بر بدن و میرن بیرون پیاده روی یونگی برایه ا/ت یه عروسک میگیره (عکستومیزارم)
ادامه دارد...
۹.۳k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.