پارت

پارت ۲۰

عشق_همیشگی

صبح شد و سوبیک هیانگ خیلی زود از خواب بیدار شد و رفت سمت در و بازش کرد...
سوبیک هیانگ:: آخییییشششش چ خوابی داشتمممم امروز باید برم دنبال کار وقتشه رو پاهای خودم وایسمممم😊😃

سوبیک هیانگ زود رفت دستشویی و بعد دست صورتشو شست...
رفت تو آشپزخونه خونه صبحونه آماده کرد و شروع کرد به خوردن...
سوبیک هیانگ:: میرم کافه ای ک کنار رستورانه اونجا شاید نیاز به ینفر داشته باشن برای کار...

بیست مین بعد سوبیک هیانگ غذاشو تموم کرد و میزو جم کرد...
رفت تو اتاقش گوشیشو برداشت...
سوبیک هیانگ:: آخیییششش پسره زنگ نزد😂خب چی بپوشممم هرچی بخام میپوشم ب کسی چ مربوط...اوووفففف شبم میرم بار
سوبیک هیانگ یه دامن کوتاه و یه پیرهن آستین بلند پوشید...یه آرایش کرد و گوشیشو برداشت و رفت بیرون...
آروم رفت سمت در خروجی و زنگ زد تاکسی بیاد دنبالش
دم در منتظر موند و تاکسی اومد...

@ بفرمایین خانم کجا میرین
سوبیک هیانگ::( یچیزی گف)😐😂
@ چشم

مرده رفت سمت کافه ای ک سوبیک هیانگ خاست...
بین راه مرده همش به سوبیک هیانگ نگاه میکرد و محو زیباییش میشد...
سوبیک هیانگ هم محلش نمیزاشت
ده مین بعد رسیدن اونجا
سوبیک هیانگ:: ممنون چقد بدم؟!

@ سه وون
سوبیک هیانگ:: بفرمایین

سوبیک هیانگ رفت تو کافه...
خیلی شلوغ بود

& هووووی پسر بیا برو قهوه خانمو بهش بدهههه
_ ببخشید الان‌...

سوبیک هیانگ رفت پیش رئیس اونجا...
سوبیک هیانگ:: س..سلام
& سلام خانم چیزی میخاین بفرمایین اونجا بشینین
سوبیک هیانگ:: ن..نه برای کار اومدم
& چیی؟!
سوبیک هیانگ:: میتونم اینجا مشغول به کار شم؟!
& خب الآنم نیاز داریم ب کارگر...چیا بلدی؟!
سوبیک هیانگ:: همه نوع نوشیدنی بلدم درست کنم...طرز تهیه هرچیم بدین درستش میکنم
& برو چنتا سانشاین درست کن ببینم

سوبیک هیانگ:: چشم
& هوی پسر بیا خانمو راهنمایی کن
_ از این طرف خانم...
سوبیک هیانگ:: گفت که سانشاین درست کنم
_ اینا مواد...شما درست کنین من چند مین دیگه میام...

پرش زمانی‌‌...

سانشاینا آماده شد و صاحب کافه ازشون خورد...
& عوه عالیه
سوبیک هیانگ:: کار بلدم
& اوکی😉 خب از الان میتونی مشغول به کار بشی ساعت ۷ هم میتونی بری خونه بعد ساعت هشت روز بعد اینجام باشیاا
سوبیک هیانگ:: چشم
& تورم حقوق خوبی برات در نظر میگیرم لیدی👍
سوبیک هیانگ:: ممنون😊

Like?!
دیدگاه ها (۰)

پارت 21عشق_همیشگیسوبیک هیانگ پیش مشتریا سفارشیاشونو یادداشت ...

پارت ۲۲عشق_همیشگیشب بود و وقت کاری سوبیک هیانگ تموم خاست بره...

پارت۱۹سوبیک هیانگ اینو گفت و از خونه زد بیرون...تهیونگ سرجاش...

پارت ۱۸سوبیک هیانگ بعد اینکه تهیونگ رفت کلی گریه کرد...رفت ت...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۸ (。☬⁠。⁠)⁩اس...

نام فیک: عشق/نفرتPart: 2تهیونگ رفت سمت مادرش . توی مغزش گفت:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط