پارت ۱۸
سوبیک هیانگ بعد اینکه تهیونگ رفت کلی گریه کرد...
رفت تو اتاقش و لباس پوشید که بره دکتر
گوشیشو برداشت و یکم آرایش کرد...بعد از اتاق رف بیرون
هیچ جوره نمیتونست فکر تهیونگو از سر خودش بیرون کنه...
از خونه رفت بیرون و رفت تاکسی بگیره بره دکتر...سرگیجه شدیدی گرفته بود وقتی به نزدیکی خیابون رسید بدتر شد که یهو افتاد...
سوبیک هیانگ ویو:
از شدت سردرد و سرگیجه نتونستم سرپا وایسم و افتادم...بعدش دیگه سیاهی مطلق...
چند ساعت بعد...
تهیونگ ویو:
وقتی از پیش سوبیک هیانگ رفتم منتظرش موندم تا بزنه بیرون ببینم میره بیمارستان ک همراش برم یا ن اما دیدم غش کرد برای همین آوردنش خونه خودم دوباره و زنگ زدم دکتر...
تهیونگ رفت تو اتاقی ک سوبیک هیانگ توش بود...
تهیونگ:: حالش چطوره؟!
دکتر:: بخاطر فشار اعصاب و ناراحتی اینطوری شده... استراحت کنه خوب میشه این دارو هایی ک نوشتمم براش تهیه کن
تهیونگ:: چشم
دکتر:: همسرته؟!
تهیونگ:: ب..بله
دکتر:: بیشتر مراقب این فرشته خوشکل باش...منو یاد دخترم میندازه
تهیونگ:: دخترتون فوت شد؟!
دکتر:: نه برای ادامه تحصیل رفت آمریکا 😐
تهیونگ:: آها
دکتر:: من دیگه میرم خدافظ
تهیونگ:: خیلی ممنون خدافظ
دکتر رفت و تهیونگم نشست بالای سر سوبیک هیانگ...
دستشو گرفت و میبوسیدش...
کم کم خسته شد و سرشو گذاشت رو دست سوبیک هیانگو خابش برد..
یه ساعت بعد...
سوبیک هیانگ ویو:
آروم چشامو باز کردم و دیدم رو یه تخت دراز کشیدم...سر درد نداشتم و پاشدم نشستم...دیدم تهیونگ رو صندلی نشسته و سرشو گذاشته رو تخت دستاشم زیر سرشه و خوابه...
کلی تعجب کردم و اخمام رفت توهم...
پا شدم و کیفمو ک رو میز بودو برداشتم برم که یهو از پشت کشیده شدم و افتادم تو بغل تهیونگ...
تهیونگ:: زندگیم جایی میره؟!
سوبیک هیانگ:: تهیونگ ببین بخاطر کارات چ بلاهایی سرم میره ولم کن برم
تهیونگ:: من نمیتونم ترکت کنم
سوبیک هیانگ:: دست از سرم بردار همچی بینمون تموم
تهیونگ:: پس چرا زندم؟!
سوبیک هیانگ از تهیونگ جدا شد و رفت بیرونه اتاق
تهیونگم دنبالش رف...
تهیونگ:: سوبیک هیانگ غصیه اونطوری ک فکر میکنی نیست وایساااااااا
سوبیک هیانگ:: نمیخامت...اصن عاشق یکی دیگم
تهیونگ:: حتی بلد نیستی دروغ بگی
سوبیک هیانگ:: گمشو بابا
تهیونگ:: صگم کردی من میدونم و تو
سوبیک هیانگ:: هیچ غلطی نمیتونی کنی
تهیونگ:: برگرد
سوبیک هیانگ:: با دوست پسرم قرار دارم...
تهیونگ از حرف سوبیک هیانگ کلی عصبی شد و زد تو گوشش...
تهیونگ:: هزار بار گفتم و بازم میگم...دست کسی بهت نمیخوره مگ اینکه از رو جنازم رد بشن...
سوبیک هیانگ:: حق..حق ت..تهیونگ م..منو زدییی😳😭
تهیونگ:: بسه..عصبیم کردی...
سوبیک هیانگ:: ازت متنفرم هیچ وقت نمیخام ببینمت کثافت
Like?!