پارت 21
پارت 21
عشق_همیشگی
سوبیک هیانگ پیش مشتریا سفارشیاشونو یادداشت میکرد و رفت که براشون امادشون کنه...
& خانم
سوبیک هیانگ:: ب..بله
& اسمتون چیه؟!
سوبیک هیانگ:: کیم سوبی...عام...جانگ سوبیک هیانگم
& من پارک چن هستم...میتونی چن صدام بزنی سوبیک هیانگ جان😊
سوبیک هیانگ:: ب..باشه چن
چن رفت بیرون و سوبیک هیانگ هم شروع کرد به درست کردن نوشیدنیا
بیست مین بعد آماده شدن و رفت که بدشون به مشتریا...
نوشیدنی آخرم داشت میبرد که از دستش افتاد...
همه با شنیدن صدای شکسته شدن شیشه زل زدن به سوبیک هیانگ...
@ دختره حواس پرست چیکار کردی؟؟!!
سوبیک هیانگ:: ب..ببخشید الان جمش میکنم
@ نیومده داری بهمون ضرر میزنی میخای بندازمت بیرون؟!
چن:: چخبر شده؟؟!!
@ ببین چیکار کرده
چن:: یه لیوان شکسته آسمون ب زمین نیومده که
چن:: اما...
چن:: دهنتو ببند چقد بخاطر یه لیوان داد و بیداد کردی،بار اخرتم باشه با خانم جانگ اینجوری رفتار میکنی...باهمه هستم کسی از گل نازک تر به خانم جانگ سوبیک هیانگ بگه اخراجه...سوبیک هیانگ الان خودش جمش میکنه بیا بریم کارت دارم
سوبیک هیانگ تعجب کرده بود و دنبال چن رفت تو یه اتاقی...
چن:: بشین
سوبیک هیانگ:: چشم
سوبیک هیانگ نشست و چن بهش زل زد
چن:: شوهر داری؟!
سوبیک هیانگ:: ن..نه
چن:: با کی زندگی میکنی
سوبیک هیانگ:: تنهام
چن:: جدی؟!
سوبیک هیانگ:: آ..آره برای چی میپرسی؟!
چن:: همینجوری...
تا یه ساعت دیگه میتونی بری...میگم امشبو شام مهمون منی
سوبیک هیانگ:: خیلی ممنون ولی مزاحم نمیشم
چن:: مراحمی عزیزم
سوبیک هیانگ از رفتارای چن تعجب کرده بود و نمیدونست چی بگه...
سوبیک هیانگ:: شما تنهایین؟!
چن:: 😂 عام..من مجردم و جدا زندگی میکنم یعنی پیش پدر مادرم نیستم همینجوریش مستقلم
سوبیک هیانگ:: اهاااا خب من برم
چن:: باشه قراره شب یادت نره
Like?!
عشق_همیشگی
سوبیک هیانگ پیش مشتریا سفارشیاشونو یادداشت میکرد و رفت که براشون امادشون کنه...
& خانم
سوبیک هیانگ:: ب..بله
& اسمتون چیه؟!
سوبیک هیانگ:: کیم سوبی...عام...جانگ سوبیک هیانگم
& من پارک چن هستم...میتونی چن صدام بزنی سوبیک هیانگ جان😊
سوبیک هیانگ:: ب..باشه چن
چن رفت بیرون و سوبیک هیانگ هم شروع کرد به درست کردن نوشیدنیا
بیست مین بعد آماده شدن و رفت که بدشون به مشتریا...
نوشیدنی آخرم داشت میبرد که از دستش افتاد...
همه با شنیدن صدای شکسته شدن شیشه زل زدن به سوبیک هیانگ...
@ دختره حواس پرست چیکار کردی؟؟!!
سوبیک هیانگ:: ب..ببخشید الان جمش میکنم
@ نیومده داری بهمون ضرر میزنی میخای بندازمت بیرون؟!
چن:: چخبر شده؟؟!!
@ ببین چیکار کرده
چن:: یه لیوان شکسته آسمون ب زمین نیومده که
چن:: اما...
چن:: دهنتو ببند چقد بخاطر یه لیوان داد و بیداد کردی،بار اخرتم باشه با خانم جانگ اینجوری رفتار میکنی...باهمه هستم کسی از گل نازک تر به خانم جانگ سوبیک هیانگ بگه اخراجه...سوبیک هیانگ الان خودش جمش میکنه بیا بریم کارت دارم
سوبیک هیانگ تعجب کرده بود و دنبال چن رفت تو یه اتاقی...
چن:: بشین
سوبیک هیانگ:: چشم
سوبیک هیانگ نشست و چن بهش زل زد
چن:: شوهر داری؟!
سوبیک هیانگ:: ن..نه
چن:: با کی زندگی میکنی
سوبیک هیانگ:: تنهام
چن:: جدی؟!
سوبیک هیانگ:: آ..آره برای چی میپرسی؟!
چن:: همینجوری...
تا یه ساعت دیگه میتونی بری...میگم امشبو شام مهمون منی
سوبیک هیانگ:: خیلی ممنون ولی مزاحم نمیشم
چن:: مراحمی عزیزم
سوبیک هیانگ از رفتارای چن تعجب کرده بود و نمیدونست چی بگه...
سوبیک هیانگ:: شما تنهایین؟!
چن:: 😂 عام..من مجردم و جدا زندگی میکنم یعنی پیش پدر مادرم نیستم همینجوریش مستقلم
سوبیک هیانگ:: اهاااا خب من برم
چن:: باشه قراره شب یادت نره
Like?!
۸.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۲