نکنارش نشستم و کتاب خوندم

نکنارش نشستم و کتاب خوندم
&بیا اینجا جیمین
# اومدم
رفتم آشپزخونه منو چسبوند به دیوار
&خوب صمیمی شدی باهاش
#شوگا
شروع کرد به بوسیدنمکه رزا اومد آشپزخونه
@ام ببخشید بد موقه اومدم
شوگا رو هول دادم اونور
# نه نه
شوگا با حرص رفت اتاق
منم دنبالش رفتم
(ویو رزا)
همیشه آرزو داشتم ازدواج کنم میگفتم وقتی عروس شم قراره ملکه شم بچه به دنیا بیارم و همه گی خانواده شیم اما الان اینم وضعیت الانم
رفتم بالا تو اتاقم کتابمو خوندم
دیدم صدای ناله از اتاق جیمین و شوگا میاد
ایرپاد گذاشتم تو گوشم و صداش گذاشتم رو آخر
دیدگاه ها (۳)

ایرپاد گذاشتم تو گوشم و صداش گذاشتم رو آخر(روز عروسی)لباس عر...

عروس تموم شد اومدیم خونه (بعد رفتن نماز جماعت خوندن)جیمین کا...

&ما هم میایم خطرناک @ مگه بچم&اره #خب بزار اینا رو بزاریم تو...

لباسام و وسایل هامو برداشتمبا مامان خدافظی کردم و رفتم سوار...

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط