من در زمان مانده ام...
من در زمان مانده ام...
روزها را نمی شمارم حتی دیگر...
میترسم بشمارم و باورم شود دارد دیر می شود!
میترسم بشمارم و باورم شود ،
زمان در تو ماه ها گذشته است
و در من شاید فقط چند ساعت!...
میترسم روزها را بشمارم ،
و ترس برم دارد که کسی را لابد در کنار داری حالا که اینهمه وقت گذشته است!...
نمی خواهم باور کنم اینهمه وقت گذشته است؛
میترسم با شمردنِ اینهمه روز ،
خودم را در تو تنها "خاطره" ای بدانم
با آنکه در من تو هنوز متعلق به همین روزهایی!...
راستی خوبی!؟
اگر کسی دلش برای لبخند های کسی تنگ شود ،
خب طبیعی است...
اما اگر کسی دلش برای سبیل های کسی تنگ شده باشد دیوانگی ست!؟
دیوانه ام و دلم برای چیزهایی تنگ می شود که خودم خنده ام می گیرد گاهی!
دیوانگی ست دوست داشتنش در عینِ دوست نداشته شدنت!؟
دیوانگی ست دل بستن به غزل های دروغینِ هر صبح!؟...
کجایی لعنتی؟
راستی خوبی!؟
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
روزها را نمی شمارم حتی دیگر...
میترسم بشمارم و باورم شود دارد دیر می شود!
میترسم بشمارم و باورم شود ،
زمان در تو ماه ها گذشته است
و در من شاید فقط چند ساعت!...
میترسم روزها را بشمارم ،
و ترس برم دارد که کسی را لابد در کنار داری حالا که اینهمه وقت گذشته است!...
نمی خواهم باور کنم اینهمه وقت گذشته است؛
میترسم با شمردنِ اینهمه روز ،
خودم را در تو تنها "خاطره" ای بدانم
با آنکه در من تو هنوز متعلق به همین روزهایی!...
راستی خوبی!؟
اگر کسی دلش برای لبخند های کسی تنگ شود ،
خب طبیعی است...
اما اگر کسی دلش برای سبیل های کسی تنگ شده باشد دیوانگی ست!؟
دیوانه ام و دلم برای چیزهایی تنگ می شود که خودم خنده ام می گیرد گاهی!
دیوانگی ست دوست داشتنش در عینِ دوست نداشته شدنت!؟
دیوانگی ست دل بستن به غزل های دروغینِ هر صبح!؟...
کجایی لعنتی؟
راستی خوبی!؟
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
۱.۹k
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.