برگشته فنجان دلم
برگشته فنجان دلم
روی ترنّم دست هائی
که در تاریکی می نویسند...
تاول زده
حرف های خیس منتظرم...
نه کسی که باشد
نه یادی و نه عطری...
و من به اعتبار ماه
تمام راه را
بی فانوس آمده بودم...
می نشینم ُ جا می مانم
چیزی شبیه سکوت
در بغض یک لبخند
با کاسۀ آرزوهای تشنه ای
که پشتُ رو گرفته دلم
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
روی ترنّم دست هائی
که در تاریکی می نویسند...
تاول زده
حرف های خیس منتظرم...
نه کسی که باشد
نه یادی و نه عطری...
و من به اعتبار ماه
تمام راه را
بی فانوس آمده بودم...
می نشینم ُ جا می مانم
چیزی شبیه سکوت
در بغض یک لبخند
با کاسۀ آرزوهای تشنه ای
که پشتُ رو گرفته دلم
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
۷۲۶
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.