برگشته فنجان دلم

برگشته فنجان دلم
روی ترنّم دست هائی
که در تاریکی می نویسند...

تاول زده
حرف های خیس منتظرم...
نه کسی که باشد
نه یادی و نه عطری...

و من به اعتبار ماه
تمام راه را
بی فانوس آمده بودم...

می نشینم ُ جا می مانم
چیزی شبیه سکوت
در بغض یک لبخند
با کاسۀ آرزوهای تشنه ای
که پشتُ رو گرفته دلم


#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۲)

با من از شعر نگو از خودت حرف بزن .دلتنگ حرف های معمولی ام ،"...

من در زمان مانده ام...روزها را نمی شمارم حتی دیگر...میترسم ب...

فـکر کردن به تـومُسکنـی ست درد آور ..آرام میکندمنِ از هم پاش...

حکایت غریبی استپاییز امسال و دست های بی کس من.. کهنبودنت در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط