تکپارتی از کازوتورا
تکپارتی از کازوتورا
ات : کازوتورا بلند شو صبحونه پاشو
کازوتورا : باشه
:::::::::::::::::::::::::::
(این جا لحظه ای که کازوتورا از پله های خونتون میاد پایین چون کرم دارم میخوام جرتون بدم)
(فک کنید کازوتورا با موهای بهم ریخته با صورت کیوت بیاد پایین دستاشم رو چشاش بماله بگه)
:::::::::::::::::::::::::::::
کازوتورا : صب بخیر
ات : بیا صبحونه بخور
کازوتورا : باشه دیگه بیست بار گفتیا
*خوردن صبحونه
کازوتورا : مهمون داریم
ات : کیه
کازوتورا : مایکی و اما
ات : خوب من برم خونه جمع کنم تو هم به خودت یه تکونی بده برو خرید
کازوتورا با ناله : همش تقصیر مایکیه
خونه رو جمع میکنه کازوتورا خرید میکنه میاد خونه به خودت میرسی یه میکاپ ساده میکنی یه چیزی میپوشی
صدای در
*رفتن جلوی در باز کردنش
مایکی و اما : سلام خانم ات خوب هستین
ات: ممنونم خوش اومدی
نشستین یکم حرف زدین خندیدید تا اینکه وقت شام شد
*چیدن میز
داشتید غذا رو میخوردید که
صحبت حرف زدن با اما بودید که کازوتورا داشت شربت از آشپز خونه میورد که مایکی با صندلی افتاد پایین و شربت ریخت روشما از بد شانسی تو هم لباست سفید بود
(به خدا مایکی سالمه)
غذا خوردید بعد غذا یکم مو ندن تا اینکه رفتن
با کازوتورا میز جمع کردید خونه تمیز کردید
*رفتن اتاق خواب و عوض کردن لباست
*در زدن کازوتورا
ات : بیا تو
کازوتوا : حالا ببین تقصیر کیه حقته ببین من راست میگفتم تقصیر مایکیه
پایان
ات : کازوتورا بلند شو صبحونه پاشو
کازوتورا : باشه
:::::::::::::::::::::::::::
(این جا لحظه ای که کازوتورا از پله های خونتون میاد پایین چون کرم دارم میخوام جرتون بدم)
(فک کنید کازوتورا با موهای بهم ریخته با صورت کیوت بیاد پایین دستاشم رو چشاش بماله بگه)
:::::::::::::::::::::::::::::
کازوتورا : صب بخیر
ات : بیا صبحونه بخور
کازوتورا : باشه دیگه بیست بار گفتیا
*خوردن صبحونه
کازوتورا : مهمون داریم
ات : کیه
کازوتورا : مایکی و اما
ات : خوب من برم خونه جمع کنم تو هم به خودت یه تکونی بده برو خرید
کازوتورا با ناله : همش تقصیر مایکیه
خونه رو جمع میکنه کازوتورا خرید میکنه میاد خونه به خودت میرسی یه میکاپ ساده میکنی یه چیزی میپوشی
صدای در
*رفتن جلوی در باز کردنش
مایکی و اما : سلام خانم ات خوب هستین
ات: ممنونم خوش اومدی
نشستین یکم حرف زدین خندیدید تا اینکه وقت شام شد
*چیدن میز
داشتید غذا رو میخوردید که
صحبت حرف زدن با اما بودید که کازوتورا داشت شربت از آشپز خونه میورد که مایکی با صندلی افتاد پایین و شربت ریخت روشما از بد شانسی تو هم لباست سفید بود
(به خدا مایکی سالمه)
غذا خوردید بعد غذا یکم مو ندن تا اینکه رفتن
با کازوتورا میز جمع کردید خونه تمیز کردید
*رفتن اتاق خواب و عوض کردن لباست
*در زدن کازوتورا
ات : بیا تو
کازوتوا : حالا ببین تقصیر کیه حقته ببین من راست میگفتم تقصیر مایکیه
پایان
۵.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.