کاش در یکی از این نیمه شب هایی که تا سپیده دم با بیداری ب
کاش در یکی از این نیمه شب هایی که تا سپیده دم با بیداری به سر میکنم دور از چشم تمام آدم های زمین بال بگشایم و بر روی ابری زیر نور ماه بخوانم و برقصم و دلبری کنم برای خدایم...
مرا به آغوش بکشد و بگوید
آرام بگیر آرام...
بگویم تنها یار و یاورم تا به کی آرام بگیرم؟
بر روی زمینت لب نگشودم
آرام گرفتم آنقدر آرام که مرا هرچه خواستند خواندند...
خسته ام از آن همه مخلوقاتی که بر روی زمینت به جای تو خدایی میکنند...
خسته ام از زمینت
بگذار این نیم شب را
زیر نور ماه
در آغوش خودت
تمام بی کسی هایم را
تمام آرزوهایی که با حسرت گذشت
تمام حکم های ناعدلانه ای که برایم صادر کردند
تمام زبان هایی که خود را عقل خواندند
تمام غرور و تکبرهایی که در قبال سکوتم دیدم
تمام تمامش را
همینجا در آغوش خودت فراموش کنم
بر روی زمینت شانه ای بی ریا چون شانه ی تو نیافتم...
بگذار بگذار زمینت را
نا عدالتی هایش
بی رحمی هایش
را فراموش کنم...
بر روی همین تیکه ابر و زیر نور ماهت
و در آغوشت بگذار خوش باشم...
مرا به آغوش بکشد و بگوید
آرام بگیر آرام...
بگویم تنها یار و یاورم تا به کی آرام بگیرم؟
بر روی زمینت لب نگشودم
آرام گرفتم آنقدر آرام که مرا هرچه خواستند خواندند...
خسته ام از آن همه مخلوقاتی که بر روی زمینت به جای تو خدایی میکنند...
خسته ام از زمینت
بگذار این نیم شب را
زیر نور ماه
در آغوش خودت
تمام بی کسی هایم را
تمام آرزوهایی که با حسرت گذشت
تمام حکم های ناعدلانه ای که برایم صادر کردند
تمام زبان هایی که خود را عقل خواندند
تمام غرور و تکبرهایی که در قبال سکوتم دیدم
تمام تمامش را
همینجا در آغوش خودت فراموش کنم
بر روی زمینت شانه ای بی ریا چون شانه ی تو نیافتم...
بگذار بگذار زمینت را
نا عدالتی هایش
بی رحمی هایش
را فراموش کنم...
بر روی همین تیکه ابر و زیر نور ماهت
و در آغوشت بگذار خوش باشم...
۱.۷k
۲۷ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.