کنارهم رو پشت بوم دراز کشیده بودیم و داشتیم به ماه و ستار

کنارهم رو پشت بوم دراز کشیده بودیم و داشتیم به ماه و ستاره‌های تو آسمون نگاه می‌کردیم و حرف می‌زدیم که یهو دیدم ساکت شده و چیزی نمی‌گه.
ترسیدم؛ حتی صدای نفس کشیدناش هم نمیومد. بلند شدم و به صورتش نگاه کردم که دیدم چشماش باز بازه و رو به آسمون خیره‌ شده و ماه و ستاره‌ها هم دارن تو چشماش می‌رقصن.
همیشه وقتی درباره‌ی یه چیزی کنجکاو می‌شد و براش سوالی پیش میومد اینجوری به یه جا خیره می‌شد و لام تا کام حرفی نمی‌زد.
بعد که متوجه افتادن نگاه سنگینم روی خودش شد، همونطور که چشم از ماه برنمی‌داشت پرسید:
" راستی، تو نمی‌دونی اون لکه‌های تیره‌رنگ روی ماه چی‌ان؟"
گفتم ظاهرا اونا نقاطیه که دماش از بقیه‌ی بخش‌های روی ماه کمتر و در واقع سردتره؛ واسه‌ همینه که تیره‌س.
گفت چه جالب، نمی‌دونستم ماه هم تیرگی و سردهای خودش رو داره!
گفتم می‌دونی وجه اشتراک زندگی ما آدما با اون تو چیه؟ زندگی ماهم مثل سطح ماه پر از نقاط روشن و تاریکه؛ پر از دلگرمی و دلسردیه؛ پر از برد و باخته؛ اما یه چیزی هست که ما آدمارو از همدیگه متمایز می‌کنه!
دیدم همونطور زل زده به آسمون و حرفی نمی‌زنه و ترجیح داده که فقط به حرفام گوش کنه.
ادامه دادم:
راستش به عقیده‌ی من تنها چیزی که ما آدمارو از هم‌ متمایز می‌کنه تصمیمیه که واسه‌ی زندگیمون می‌گیریم؛ اینکه ماه باشیم با چند لکه‌ی سیاه یا که تاریکی محض باشیم بدون هیچ روزنه‌ی نوری. راستش تو مورد دوم تقریبا مطمئنم که هیچکس مارو نمی‌بینه چون که تاریکی مطلقیم، اما تو مورد اول مطمئنم که با همه‌ی اون لکه‌های تیره‌رنگی که رو تنمون داریم می‌درخشیم؛ مثل ماه!
تنها تصمیمی که ما آدمارو از هم متمایز می‌کنه اینه که دلمون می‌خواد بیشتر ماه باشیم یا تاریکی مطلق..!
همین...
#مجتبی_پورفرخ
دیدگاه ها (۰)

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

فرصتی نبود .لحظه اش رسیده بود که باز هم چشم های تو را ببینم ...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

از کمال نترس، زیرا هرگز به آن نخواهی رسید.این جمله را زمانی ...

black flower(p,315)

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁یلدا ...دخترِ بلند بالای آذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط