عضو افتخاری پارت ۴۰
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🔮🔮🔮🔮🔮
🦋🦋🦋🦋
🔮🔮🔮
🦋🦋
🔮
#عضو_افتخاری
#پارت_40
🦋🔮🦋🔮🦋🔮🦋🔮🦋🔮
یه لحظه احساس کردم بوی سوختگی میاد
_پسرا امروز کدومتون ناهار گذاشته
جین:من
_فک کنم غذات سوخت
جین اولش بو کشید بعد گفت؛وایی بی ناهار شدم
جیمین:تو ناهار خوردی
_اره تو رستوران با چند تا پیرمرد خوردم
تهیونگ +پیر مرد؟
_منظورم همون طرف قرار دادن هان
+اها
چنددقیقه بعد جین با صورت سیاه و قابلمه سوخته وارد پذیرایی شد
اول همه با تعجب بهش نگاه کردیم بعد زدیم زیر خنده از خنده نفسمون بالا نمیومد بعد دوسال این اولین خنده من از ته دل بود خیلی بامزه شده بود
نامجون:جین تو یه بار شد درست آشپزی کنی😂
جین:هندسامتون تو این یه مورد استعداد نداره
_کاملا با حرفت موافقم
نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت میخندید کاش زمان وایمیستاد و من زل میردم به چهره خندونش چقد دلم واسه این چهره تنگ شده بود
سرش برگشت سمتم که سریع نگاهمو گرفتم و ل زدم به کوکی
که اخم تهیونگ حس کردم اوه اخم کرد برگشتم بهش نگاه کردم که دیدم بله درسته اخم کرده
جیهوپ:وی چیزی شده چرا اخم کردی
+ها هیچی حس کردم چیزی رفت تو چشمم فک کنم دود غذای سوخته جینه
جونکوک:اوکی ناهار نداریم زنگ بزنید پیتزا بیارن
جین:با مرغ سوخاری
شوگا:باشه من زنگ میزنم
شوگا رفت زنگ بزنه و منم مشغول خوش و بش با کوکی بودم که تهیونگ از جاش بلند شدو رفت اتاقش که هممون از این حرکتش تعجب کردیم
وا خل و چل :/
ادامه دارد...
🔮🔮🔮🔮🔮
🦋🦋🦋🦋
🔮🔮🔮
🦋🦋
🔮
#عضو_افتخاری
#پارت_40
🦋🔮🦋🔮🦋🔮🦋🔮🦋🔮
یه لحظه احساس کردم بوی سوختگی میاد
_پسرا امروز کدومتون ناهار گذاشته
جین:من
_فک کنم غذات سوخت
جین اولش بو کشید بعد گفت؛وایی بی ناهار شدم
جیمین:تو ناهار خوردی
_اره تو رستوران با چند تا پیرمرد خوردم
تهیونگ +پیر مرد؟
_منظورم همون طرف قرار دادن هان
+اها
چنددقیقه بعد جین با صورت سیاه و قابلمه سوخته وارد پذیرایی شد
اول همه با تعجب بهش نگاه کردیم بعد زدیم زیر خنده از خنده نفسمون بالا نمیومد بعد دوسال این اولین خنده من از ته دل بود خیلی بامزه شده بود
نامجون:جین تو یه بار شد درست آشپزی کنی😂
جین:هندسامتون تو این یه مورد استعداد نداره
_کاملا با حرفت موافقم
نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت میخندید کاش زمان وایمیستاد و من زل میردم به چهره خندونش چقد دلم واسه این چهره تنگ شده بود
سرش برگشت سمتم که سریع نگاهمو گرفتم و ل زدم به کوکی
که اخم تهیونگ حس کردم اوه اخم کرد برگشتم بهش نگاه کردم که دیدم بله درسته اخم کرده
جیهوپ:وی چیزی شده چرا اخم کردی
+ها هیچی حس کردم چیزی رفت تو چشمم فک کنم دود غذای سوخته جینه
جونکوک:اوکی ناهار نداریم زنگ بزنید پیتزا بیارن
جین:با مرغ سوخاری
شوگا:باشه من زنگ میزنم
شوگا رفت زنگ بزنه و منم مشغول خوش و بش با کوکی بودم که تهیونگ از جاش بلند شدو رفت اتاقش که هممون از این حرکتش تعجب کردیم
وا خل و چل :/
ادامه دارد...
۲.۶k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.