عضو افتخاری پارت ۳۸
#عضو_افتخاری
#پارت_38
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
جونکوک:چیه
جیمین:حدس بزن کی اینجاس
جونکوک:ها حتما میخوای بگی سوزی اینجاس
جیمین:از کجا فهمیدی؟
پسرا:چییییی سوزی اینجاس
بعد یه هو آیفون به روم قطع شد و در باز شدو چند تا دست منو کشیدن داخل.
با تعجب بهشون نگاه کردم که داشتن با خوشحالی بهم نگاه میکردن که جونکوک منو گرفت بغلش و سفت چلوند
_ایی ایی کوکی خفه شدم
بالاخره جیهوپ اومد و نجاتم داد:ول کن بچه رو زورت به بچه رسیده ..درست بعد ازینکه حرفش تموم شد بدتر از کوکی بغلم کرد و سفت چلوندم که خداروشکر نامجون اومد نجاتم داد :الان مثلا خودت خیلی آروم بغلش کردی
بعدش آروم بغلم کرد و بقیه پسرا هم مثل نامجون آروم بغلم کردن .بین پسرا تهیونگ رو نمیدیدم .
بعد از احوال پرسی پرسیدم:پسرا وی کجاس؟
جین:یه جا کار داشت الاناس که برگرده .
_اها
کوکی:پسرا دورشو خلوت کنید دوست خودمه(بعدشم دستمو گرفت و با خودش برد داخل)
خلاصه نشسته بودیم و مشغول بگو بخند بودیم واقعا دلم براشون تنگ شده بود بعد یادم افتاد قول دوسال پیشمو
_اها اوپا کوکی تو به من قول دادی امضا بدی
کوکی:فک میکردم فقط من یادم مونده 😅خوشحالم کردی .
بعدش دفترچه مو دراوردمو ازش امضا گرفتم بعدشم از بقیه پسرا .
_هوف بالاخره از بی تی اس کبیر امضا گرفتم دوسال طول کشید
_پسرا چقد جذاب تر شدین
جین :اووم اره بیبی به من میگن مستر هندسام .
_راستم میگن اوپا.
داشتیم حرف میزدیم که کلید در چرخیدو صدای تهیونگ شنیده شد
ادامه دارد...
#پارت_38
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
جونکوک:چیه
جیمین:حدس بزن کی اینجاس
جونکوک:ها حتما میخوای بگی سوزی اینجاس
جیمین:از کجا فهمیدی؟
پسرا:چییییی سوزی اینجاس
بعد یه هو آیفون به روم قطع شد و در باز شدو چند تا دست منو کشیدن داخل.
با تعجب بهشون نگاه کردم که داشتن با خوشحالی بهم نگاه میکردن که جونکوک منو گرفت بغلش و سفت چلوند
_ایی ایی کوکی خفه شدم
بالاخره جیهوپ اومد و نجاتم داد:ول کن بچه رو زورت به بچه رسیده ..درست بعد ازینکه حرفش تموم شد بدتر از کوکی بغلم کرد و سفت چلوندم که خداروشکر نامجون اومد نجاتم داد :الان مثلا خودت خیلی آروم بغلش کردی
بعدش آروم بغلم کرد و بقیه پسرا هم مثل نامجون آروم بغلم کردن .بین پسرا تهیونگ رو نمیدیدم .
بعد از احوال پرسی پرسیدم:پسرا وی کجاس؟
جین:یه جا کار داشت الاناس که برگرده .
_اها
کوکی:پسرا دورشو خلوت کنید دوست خودمه(بعدشم دستمو گرفت و با خودش برد داخل)
خلاصه نشسته بودیم و مشغول بگو بخند بودیم واقعا دلم براشون تنگ شده بود بعد یادم افتاد قول دوسال پیشمو
_اها اوپا کوکی تو به من قول دادی امضا بدی
کوکی:فک میکردم فقط من یادم مونده 😅خوشحالم کردی .
بعدش دفترچه مو دراوردمو ازش امضا گرفتم بعدشم از بقیه پسرا .
_هوف بالاخره از بی تی اس کبیر امضا گرفتم دوسال طول کشید
_پسرا چقد جذاب تر شدین
جین :اووم اره بیبی به من میگن مستر هندسام .
_راستم میگن اوپا.
داشتیم حرف میزدیم که کلید در چرخیدو صدای تهیونگ شنیده شد
ادامه دارد...
۳.۶k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.