وقتی باهم قهر بودین ولی به فکرت بود ::::
وقتی باهم قهر بودین ولی به فکرت بود ::::
پارت 6
فقد یه راه هست که باهام آشتی کنه اونم اینکه......
ویو ا.ت
داشتم کتابم رو میخوندم که صدای شکستن یه چیزی اومد مث جت خودمو رساندم به آشپز خونه دیدم که تهیونگ گرفته یه ظرف رو شکونده اومده تیکه هاش رو جمع کنه دستش رو خیلی بد بریده سریع رفتم یه دمپایی پوشیدم و یه دمپایی برای تهیونگ گرفتم تا رفت دست بزنه به تیکه ی شیشه یه دادی زدم که به خودش گرخید
+دستت به اون تیکه شیشه بخوره کشتمت .....
_هان!!!
سریع دمپایی گذاشتم زیر پاش و گفتم
+ سریع این دمپایی رو بپوش
_باش
رو بهش گفتم
+این چه غلطی بود کردی هان؟!
_مگه واسه تو مهمه؟؟؟
+آره مهمه
_اگه مهم بود وقتی اشک منو دیدی کم میاوردی و بغلم میکردی میگفتی که گریه نکن ایرادی نداره من فراموش کردم ( بابغض )
+با این کاری که تو کردی هرکی بود خونه هم نمیومد
_هع( مثلن میخواد بغض شو مخفی کنه )
+ حالا بلند شو بریم دستت رو باند پیچی کنم
_مگه بلدی( خیلی آروم برای اینکه گریش نگیره)
+ منو تو باهم تو دانشگاه پزشکی آشنا شدیم من بلدم
_باش
+ تو رو خدا نگاه کن با دستت چی کار کردی!!!!
_*داره به ا.ت نگاه میکنه به جای اینکه به دستش نگاه کنه*
+ بیا تموم شد
_ممنون( آروم با سر پایین )
+ منو نگاه کن چی شده!!
_ چی نشده هان ت بگو چی شده از نظر من خیلی چیز ها شده اینکه بخاطر یه منشی احمق روی عشقت دلیل زندگیت دست بلند کنی اینکه تو ماشین بخوابی و یه سره گریه کنی اینکه غرورت رو کنار بزاری بیای خونه تا ازش عذر خواهی کنی ولی نباشه یهو ساعت 1 صب بیاد و تو باز هم عصبانیتت رو سرش خالی کنی اینکه یه شب تا صب مث چی گریه کنی با گریه بخوابی ولی صب پاشی ببینی همونی که دیشب عصبانیتت رو سرش خالی کردی سرت پتو گذاشته بازم همون فرد برات صبحانه درس کرده باز هم اگه به خودت آسیب زده باشی بیاد پیشت و با مهربونی کنارت بشینه بگه چیزی نیس هان!!! باز چی نشده هان!؟ ( با داد و گریه )
وقتی تهیونگ اینا رو گفت دلم تیکه تیکه شد موهام هنوز باز بود بخاطر همین متوجه گریم نمیشد بعدش دیگه دست خودم نبود یهو بلند شدم......
ویو تهیونگ
بعد از اینکه این ها رو گفتم سرم رو انداختم پایین هنوز داشتم اشک میریختم یهو دیدم ا. ت اومد نزدیکم تو پنجه پاهاش وایساد و بغلم کرد و نشوندم روی کاناپه ای هنوز پتو روش بود تو بغلش یه عالمه گریه کردم دلم واسه بغل کردنش بوی تنش بودی موهاش همین طور واس اینکه تو بغلم لهش کنم هم تنگ شده بود پس تا میتونستم از این بغل نهایت استفاده رو کردم وقتی سرم رو آوردم بالا دیدم که......
آخرین پارت جایزه ای 💕
پارت 7 و 8 هو بدون شرط بار گذاری خواهند شد
لطفا شکیبا باشید 🥲💕
پارت 6
فقد یه راه هست که باهام آشتی کنه اونم اینکه......
ویو ا.ت
داشتم کتابم رو میخوندم که صدای شکستن یه چیزی اومد مث جت خودمو رساندم به آشپز خونه دیدم که تهیونگ گرفته یه ظرف رو شکونده اومده تیکه هاش رو جمع کنه دستش رو خیلی بد بریده سریع رفتم یه دمپایی پوشیدم و یه دمپایی برای تهیونگ گرفتم تا رفت دست بزنه به تیکه ی شیشه یه دادی زدم که به خودش گرخید
+دستت به اون تیکه شیشه بخوره کشتمت .....
_هان!!!
سریع دمپایی گذاشتم زیر پاش و گفتم
+ سریع این دمپایی رو بپوش
_باش
رو بهش گفتم
+این چه غلطی بود کردی هان؟!
_مگه واسه تو مهمه؟؟؟
+آره مهمه
_اگه مهم بود وقتی اشک منو دیدی کم میاوردی و بغلم میکردی میگفتی که گریه نکن ایرادی نداره من فراموش کردم ( بابغض )
+با این کاری که تو کردی هرکی بود خونه هم نمیومد
_هع( مثلن میخواد بغض شو مخفی کنه )
+ حالا بلند شو بریم دستت رو باند پیچی کنم
_مگه بلدی( خیلی آروم برای اینکه گریش نگیره)
+ منو تو باهم تو دانشگاه پزشکی آشنا شدیم من بلدم
_باش
+ تو رو خدا نگاه کن با دستت چی کار کردی!!!!
_*داره به ا.ت نگاه میکنه به جای اینکه به دستش نگاه کنه*
+ بیا تموم شد
_ممنون( آروم با سر پایین )
+ منو نگاه کن چی شده!!
_ چی نشده هان ت بگو چی شده از نظر من خیلی چیز ها شده اینکه بخاطر یه منشی احمق روی عشقت دلیل زندگیت دست بلند کنی اینکه تو ماشین بخوابی و یه سره گریه کنی اینکه غرورت رو کنار بزاری بیای خونه تا ازش عذر خواهی کنی ولی نباشه یهو ساعت 1 صب بیاد و تو باز هم عصبانیتت رو سرش خالی کنی اینکه یه شب تا صب مث چی گریه کنی با گریه بخوابی ولی صب پاشی ببینی همونی که دیشب عصبانیتت رو سرش خالی کردی سرت پتو گذاشته بازم همون فرد برات صبحانه درس کرده باز هم اگه به خودت آسیب زده باشی بیاد پیشت و با مهربونی کنارت بشینه بگه چیزی نیس هان!!! باز چی نشده هان!؟ ( با داد و گریه )
وقتی تهیونگ اینا رو گفت دلم تیکه تیکه شد موهام هنوز باز بود بخاطر همین متوجه گریم نمیشد بعدش دیگه دست خودم نبود یهو بلند شدم......
ویو تهیونگ
بعد از اینکه این ها رو گفتم سرم رو انداختم پایین هنوز داشتم اشک میریختم یهو دیدم ا. ت اومد نزدیکم تو پنجه پاهاش وایساد و بغلم کرد و نشوندم روی کاناپه ای هنوز پتو روش بود تو بغلش یه عالمه گریه کردم دلم واسه بغل کردنش بوی تنش بودی موهاش همین طور واس اینکه تو بغلم لهش کنم هم تنگ شده بود پس تا میتونستم از این بغل نهایت استفاده رو کردم وقتی سرم رو آوردم بالا دیدم که......
آخرین پارت جایزه ای 💕
پارت 7 و 8 هو بدون شرط بار گذاری خواهند شد
لطفا شکیبا باشید 🥲💕
۶.۳k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.