از وقتی فهمیدم که...
💜🫐💜🫐💜🫐💜🫐💜
#پارت8
**۴سال بعد**
آروم رفتم داخل اتاق کوکی..
پارچ آب و تو دستم محکم کردم
جیغ زدم:جونگگگگ کووووکک داره سونامیییی میادددددددد و آبو خالی کردم روش
قیافش شده بود عین جنگلی ها
ریلکس نشستم پایین تختشو نگاش کردم
یهو برگشتم سمتم و داد زد:میکشت و افتاد دنبالم
من:جیییییییییغ به من نزدیک نشوووو
جییییییغ کممممککککککک......نامجوووونننننن...جیمیننننننننن...کسی نیستتتتتتت
پام گیر کرد به بالشتی که افتاده بود روی زمین و پیش پا خوردم زارت افتادم
جونگ کوک هم نتونستم تعادل خودشو حفظ کنه اونم افتاد روم
با چشمای گرد داشتم نگاش میکردم قلبم ضربان گرفته بود
+می...میشه بلند شی؟
به خودش اومد و بلند شد از روم
_بب...ببخشید یهو تعادلم رو از دست دادم
+نه بابا این پسرا کوشن نیستن
_نه رفتن واسه کارای کنسرت
+آها ..میشه برم بیرون؟
_نه..
+باشه
گیتارم رو از روی زمین ورداشتم و رفتم سمت مبل توی سالن
شروع کردم به خوندن...
#فیکشن #سناریو #فیک #رمان_فیک #بی_تی_اس #آرمی #سناریو_بی_تی_اس
#پارت8
**۴سال بعد**
آروم رفتم داخل اتاق کوکی..
پارچ آب و تو دستم محکم کردم
جیغ زدم:جونگگگگ کووووکک داره سونامیییی میادددددددد و آبو خالی کردم روش
قیافش شده بود عین جنگلی ها
ریلکس نشستم پایین تختشو نگاش کردم
یهو برگشتم سمتم و داد زد:میکشت و افتاد دنبالم
من:جیییییییییغ به من نزدیک نشوووو
جییییییغ کممممککککککک......نامجوووونننننن...جیمیننننننننن...کسی نیستتتتتتت
پام گیر کرد به بالشتی که افتاده بود روی زمین و پیش پا خوردم زارت افتادم
جونگ کوک هم نتونستم تعادل خودشو حفظ کنه اونم افتاد روم
با چشمای گرد داشتم نگاش میکردم قلبم ضربان گرفته بود
+می...میشه بلند شی؟
به خودش اومد و بلند شد از روم
_بب...ببخشید یهو تعادلم رو از دست دادم
+نه بابا این پسرا کوشن نیستن
_نه رفتن واسه کارای کنسرت
+آها ..میشه برم بیرون؟
_نه..
+باشه
گیتارم رو از روی زمین ورداشتم و رفتم سمت مبل توی سالن
شروع کردم به خوندن...
#فیکشن #سناریو #فیک #رمان_فیک #بی_تی_اس #آرمی #سناریو_بی_تی_اس
۱۰.۹k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.