پارت1
#پارت1
بي ذوق چشامو وا ميکنم...چشام تيرميکشيد...با دستم چنبار ماليدمش تا يکم از دردش کم بشه...بي حال بلند ميشم و ب سمت دسشويي ميرم...بعد انجام عمليات ب سمت اتاقم ميرم...جلوي اينه وايميسم تا موهامو شونه کنم...موهاي فر درشت مشکيم توهم گره خورده بودو چشام پف کرده بود...بي حوصله شونه رو برميدارم و با موهام ورميدارم بعد از يک ساعت تقريبا گره ها واميشن.بالاي سرم ميبندم و از اتاق بيرون ميرم...ب اشپز خونه ک ميرسم مامانو ميبينم ک درحاله پختن غذاس...سلامي ميدم و پشته ميز ميشينم...با ناراحتي و دلسوزي نگاهي بهم ميکنه و بي حرف صبحونه رو برام اماده ميکنه.. بعد از خوردن صبحونه ميخام برم ک ميگ:ارام..ميدوني ک امروز چهارشنبه سوريه و خب همه خونه اقاجون دعوتيم... مطمئنا سياوشم ...ميپرم وسط حرفشو ميگم:ميدونم...من ميام،،، اون ديگ ب من مربوط نيس...و بي توجه ب قيافه متعجب مامان ب اتاقم ميرم...خودمو رو تخت ميندازم و زمزمه ميکنم:دروغ براي خوشحالي ديگران گناه ک نيس هس؟! من دروغ گفتم...هنوزم براش جون ميدم...هنوزم چشاش برام حکم اهنربارو داره...هنوزم بغلشو ب تمومه عالم ترجیح مبدم ...هنوزم فقد دستاي اونه ک ميتونه ارومم کنه...دستي ب گلوم ميکشم تا و سعي ميکنم بغضمو قورت بدم...ب ساعت نگاه ميکنم...حوله رو برميدارم و حموم ميرم...دوشو وا ميکنم و اهنگ ارتارم ميزارم...هيچ جوره بغضم کم نميشه و مجبور ميشم...اولي اروم با بغض دومي محکمتر با بغض و درد، سومي محکمتر از قبل و با بغض و درد و خشم و بعد....شروع ميشه پشت سرهم ..بي وقفه...و دراخر بغضه خفه شدم ميترکه...انقد ميزنم ک ديوار ابي قرمز ميشه...تازه درد و سوزش دستامو حس ميکنم...بي حس صاف ميشمو زير دوش ميرم...دسته چپم سنگين کنارم ميوفته...لرزش دستامو ب خوبي حس ميکنم...اهميتي برام ندارن...انقد زيردوش ميمونم ک حس ميکنم سبک تر شدم، ارومتر شدم ،بعد از دوش جلوي اينه ميشينمو ارايش خيلي کمرنگي ميکنم...دستام ب شدت درد ميکرد...ولي هيچ صدايي ازم خارج نميشد...لباس سرتاپا مشکي ميپوشمو جلوي اينه وايميسم...چشام برقشو از دست داده و بود لبام انگار مدت هاست رنگ خنده رو ب خودش نديده...با صداي مامانم گوشي و کيفمو برميدارم و بيرون ميرم...سوار ماشين بابا ميشم و قبل از اينک حرفاشون درباره منو سياوش شروع شه سريع هنزفريو گوشم ميزارم و ب سرمو ب شيشه ماشين تکيه ميدم و چشامو ميبندم.
-aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/32126080/
#عاشقانه #پست_جدید
بي ذوق چشامو وا ميکنم...چشام تيرميکشيد...با دستم چنبار ماليدمش تا يکم از دردش کم بشه...بي حال بلند ميشم و ب سمت دسشويي ميرم...بعد انجام عمليات ب سمت اتاقم ميرم...جلوي اينه وايميسم تا موهامو شونه کنم...موهاي فر درشت مشکيم توهم گره خورده بودو چشام پف کرده بود...بي حوصله شونه رو برميدارم و با موهام ورميدارم بعد از يک ساعت تقريبا گره ها واميشن.بالاي سرم ميبندم و از اتاق بيرون ميرم...ب اشپز خونه ک ميرسم مامانو ميبينم ک درحاله پختن غذاس...سلامي ميدم و پشته ميز ميشينم...با ناراحتي و دلسوزي نگاهي بهم ميکنه و بي حرف صبحونه رو برام اماده ميکنه.. بعد از خوردن صبحونه ميخام برم ک ميگ:ارام..ميدوني ک امروز چهارشنبه سوريه و خب همه خونه اقاجون دعوتيم... مطمئنا سياوشم ...ميپرم وسط حرفشو ميگم:ميدونم...من ميام،،، اون ديگ ب من مربوط نيس...و بي توجه ب قيافه متعجب مامان ب اتاقم ميرم...خودمو رو تخت ميندازم و زمزمه ميکنم:دروغ براي خوشحالي ديگران گناه ک نيس هس؟! من دروغ گفتم...هنوزم براش جون ميدم...هنوزم چشاش برام حکم اهنربارو داره...هنوزم بغلشو ب تمومه عالم ترجیح مبدم ...هنوزم فقد دستاي اونه ک ميتونه ارومم کنه...دستي ب گلوم ميکشم تا و سعي ميکنم بغضمو قورت بدم...ب ساعت نگاه ميکنم...حوله رو برميدارم و حموم ميرم...دوشو وا ميکنم و اهنگ ارتارم ميزارم...هيچ جوره بغضم کم نميشه و مجبور ميشم...اولي اروم با بغض دومي محکمتر با بغض و درد، سومي محکمتر از قبل و با بغض و درد و خشم و بعد....شروع ميشه پشت سرهم ..بي وقفه...و دراخر بغضه خفه شدم ميترکه...انقد ميزنم ک ديوار ابي قرمز ميشه...تازه درد و سوزش دستامو حس ميکنم...بي حس صاف ميشمو زير دوش ميرم...دسته چپم سنگين کنارم ميوفته...لرزش دستامو ب خوبي حس ميکنم...اهميتي برام ندارن...انقد زيردوش ميمونم ک حس ميکنم سبک تر شدم، ارومتر شدم ،بعد از دوش جلوي اينه ميشينمو ارايش خيلي کمرنگي ميکنم...دستام ب شدت درد ميکرد...ولي هيچ صدايي ازم خارج نميشد...لباس سرتاپا مشکي ميپوشمو جلوي اينه وايميسم...چشام برقشو از دست داده و بود لبام انگار مدت هاست رنگ خنده رو ب خودش نديده...با صداي مامانم گوشي و کيفمو برميدارم و بيرون ميرم...سوار ماشين بابا ميشم و قبل از اينک حرفاشون درباره منو سياوش شروع شه سريع هنزفريو گوشم ميزارم و ب سرمو ب شيشه ماشين تکيه ميدم و چشامو ميبندم.
-aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/32126080/
#عاشقانه #پست_جدید
۳.۹k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.