دلم میخواهد همه چیز را رها کنم و بروم آنجا که رویایت را

دلم می‌خواهد همه چیز را رها کنم و بروم آنجا که رویایت را زندگی کردن دیوانگی نباشد! دلم می‌خواهد خودم را بردارم و ببرم آنجایی که راه بروم، هی نگاهم بیوفتد به بودنت، هی لبخند خجول بزنم... دلم می‌خواهد آنجا بروم که صدای تو تنها موسیقی مورد علاقه ام باشد. آنجا که بوسه بزنی بر موهایم، گل بیندازد گونه هایم..
می‌خواهم آنجا بروم که دم غروب زیر بید مجنون برایم مولانا بخوانی. هی نقل کنی از مولانا بگویی:
"تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را/ تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را"
شوق بودنت از چشمانم شره کند و بیت دیگری بخوانی: "بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود/داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود"
عزیزکم! بیا دستهایم را بگیر برویم به آرزو هایمان برسیم. برویم آنجا که تمام رویایت برای من باشد. فقط زودتر بیا! طاقت کلمه ها بس که از تو گفتم، طاق شده...

#پرنیان_شهدایی
دیدگاه ها (۱)

من از هفت‌سنگ می‌ترسممی‌ترسم آنقدرسنگ رو سنگ بچینمکه دیواری،...

چراغ برق را که روشن میکنم سایه های روی دیوار گم می شوند و رو...

برف که می بارد ... حتی وقتی که مثل غبار است ... حتی وقتی که ...

مهم نیست؛چقدر شب تاریک استخورشید دوبارهطلوع خواهد کردمهم نیس...

عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم فکر کن ! قافیه تنگ است بی...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط