برف که می بارد ... حتی وقتی که مثل غبار است ... حتی وقتی
برف که می بارد ... حتی وقتی که مثل غبار است ... حتی وقتی که هنوز به زمین نرسیده آب می شود ... یا وقتی که همه جا را پر می کند ... آنقدر که از پشت آن نمی توان تو را دید ... برف که می بارد ... دلم برایت تنگ می شود. وقت هایی که برف، سرخوش و بازیگوش، روی شیشه سُر می خورد و شبیه پرده ای حریر پنجره را می پوشاند من به یاد تو ام. زیر برف از همیشه دیدنی تر می شوی. مخصوصاً وقتی که سرت را به سمت آسمان بلند می کنی و نگاهت را به این سو و آن سو می چرخانی و برف روی شانه ات می نشیند. دست های کوچکت شبیه غنچه ناشکفته ی گل می شود وقتی از این سرما سرخ سرخ است. چقدر معصوم می شوی، فرشته ی کوچک من. می ترسم خیلی زود کودکی ات تمام شود و من دلتنگ این روز ها بمانم. به تو نگاه می کنم و سی سال در زمان به جلو حرکت می کنم. تو احتمالاً در مهم ترین روز زندگی ات با لباس سپید، شاد و محجوب، قدم بر می داری در خوش ترین زندگی من و پدرت. من از کجا بدانم؟ شاید در یک روز برفی نباشد اما احتمالاً به من چشمک می زنی و من خواهم دانست که تو خاطرات کودکی ات را به یاد داری. یاد همه سال هایی که من برف ها را روی سر تو می پاشیدم و تو همیشه عروس روز های برفی می شدی. و با هم آدم برفی درست می کردیم. چقدر برف شیرین است. مثل نقل های روز عروسی.
متن خوانی خانم فلورا سام (بازیگر)
متن خوانی خانم فلورا سام (بازیگر)
۷.۸k
۱۹ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.