فیک کوک(🔞جنبه نداری نخون)
فیک کوک(🔞جنبه نداری نخون)
My strict husband ⓟ³
یعنی قراره چه بلایی سرم بیاره...
ویو کوک
وقتی دیدم ات رو پای پسرس خون جلوی چشامو گرفت در حد مرگ عصبی شدم رفتیم داخل خونه پرتش کردم رو تخت
ات:کوک لطفا بزار توضیح بدم اونطوری که فک میکنی نیستش
کوک:خفشووووووو چیو می خوای توضیح بدی هرزه بازیاتو یه دقیقه تنهات گذاشتم رفتی با پسرا لاس زدی خجالت نمیکشی (باداد)
ات:چی داری میگی من هرزه ام اون دستمو گرفت خواستم بیام پیش تو نزاشت توهم داشتی با یه دختر دیگه میرقصیدی چیزی گفتم بهت هاااا (باداد گریه🗿)
کوک:ببند دهنتو هنوز داری با پرویی زر میزنی خجالت نمیکشی زنیکه هرزه
باورم نمی شد اینارو دارم از کوک می شنوم کسی که همش بهم میگفت عشقم عشقم الان لقب یه زن خراب هرزه رو بهم داد..
کوک:امشب قراره تاوان کاری که کردی بدی بیب
*ات اب دهنشو صدا دار قورت داد*
کوک رفت سمت کمدی که هیچوقت بهم اجازه نمیداد سمتش برم درشو باز کرد انگار داشت توش دنبال یه چیزی میگشت..
ات: د..دنبال..چ..چی..میگردی
کوک: مطمعنی میخوای بدونی؟..
ات:.......
کوک: یچیزی که قراره تا خود صب باهاش نا.له کنی بیبی گرل
ات:....کو..ک😳
کوک: اگه میخوای زیاد بهت سخت نگیرم بهتره ددی صدام کنی
ات که از شدت ترس خشکش زده بود نمیتونست حتی یه کلمه حرف بزنه
کوک داشت میومد سمتم مونده بودم چیکار کنم انگار بدنم قفل شده بود
کوک:چرا خشکت زده خودت میری رو تخت یا خودم باید ببرمت؟
ات:....
کوک:هوممم...پس دومیو انتخاب کردی
کوک اومد سمتم..براید استایل بغلم کردو منو برد سمت تخت منو گذاشت روش و شروع کرد به دراوردن لباسم.. خیلی سخت بود باز کردنش برا همین لباسو تو تنم پاره کرد(لباس گرونه به ولله 🗿🤌)
رفت سراغ لباس خودش رفت سمت دکمه اول حوصلش نگرفتو لباسشو کشیدو تو تنش پاره شد(اینام که همه جنس لباساشون چصکیه👀💔)
رفت سراغ شلوارش(بسم الله الرحمن الرحیم 🗿📿📿)
دکمه هاشو باز کرد و دیدمش..پشمام ریخته بود خیلی بزرگ بود نزدیک بود همونجا بمیرم..
کوک رفت سراغ شلوارم درش اورد و دی.کشو واردم کرد خیلی وحشی شده بود
من که بار اولم بود داشتم جر میخوردم داشتم از شدت درد میمردم و به نا.له هام اهمیتی نمیداد هی عقب جلو میکرد و خودشم نا.له های ریزی میکرد ولی داشت لذت میبرد
کوک:بیب..نمیدونستم انقد تن.گه خیلی.. خوبه..گاد
(ات درحال نا.له کردنه)
کوک:افرین همینجوری برا ددیت نا.له کن
تا تو باشی دیگه سعی نکنی بهم خیانت کنی
چند مین گذشت و همینجوری ادامه داد تا جفتمون ار.ضا شدیم من که تقریبا بیهوش بودم زیاد نمیفهمیدم دوربرم چخبره فقط فهمیدم کوک یه بوسه خیس رو لبام گذاشت و همونجوری کنارم خوابید...
فرداش....
شرط پارت بعد:
۷لایک ۳کامنت
فالو:فالو:)♡
My strict husband ⓟ³
یعنی قراره چه بلایی سرم بیاره...
ویو کوک
وقتی دیدم ات رو پای پسرس خون جلوی چشامو گرفت در حد مرگ عصبی شدم رفتیم داخل خونه پرتش کردم رو تخت
ات:کوک لطفا بزار توضیح بدم اونطوری که فک میکنی نیستش
کوک:خفشووووووو چیو می خوای توضیح بدی هرزه بازیاتو یه دقیقه تنهات گذاشتم رفتی با پسرا لاس زدی خجالت نمیکشی (باداد)
ات:چی داری میگی من هرزه ام اون دستمو گرفت خواستم بیام پیش تو نزاشت توهم داشتی با یه دختر دیگه میرقصیدی چیزی گفتم بهت هاااا (باداد گریه🗿)
کوک:ببند دهنتو هنوز داری با پرویی زر میزنی خجالت نمیکشی زنیکه هرزه
باورم نمی شد اینارو دارم از کوک می شنوم کسی که همش بهم میگفت عشقم عشقم الان لقب یه زن خراب هرزه رو بهم داد..
کوک:امشب قراره تاوان کاری که کردی بدی بیب
*ات اب دهنشو صدا دار قورت داد*
کوک رفت سمت کمدی که هیچوقت بهم اجازه نمیداد سمتش برم درشو باز کرد انگار داشت توش دنبال یه چیزی میگشت..
ات: د..دنبال..چ..چی..میگردی
کوک: مطمعنی میخوای بدونی؟..
ات:.......
کوک: یچیزی که قراره تا خود صب باهاش نا.له کنی بیبی گرل
ات:....کو..ک😳
کوک: اگه میخوای زیاد بهت سخت نگیرم بهتره ددی صدام کنی
ات که از شدت ترس خشکش زده بود نمیتونست حتی یه کلمه حرف بزنه
کوک داشت میومد سمتم مونده بودم چیکار کنم انگار بدنم قفل شده بود
کوک:چرا خشکت زده خودت میری رو تخت یا خودم باید ببرمت؟
ات:....
کوک:هوممم...پس دومیو انتخاب کردی
کوک اومد سمتم..براید استایل بغلم کردو منو برد سمت تخت منو گذاشت روش و شروع کرد به دراوردن لباسم.. خیلی سخت بود باز کردنش برا همین لباسو تو تنم پاره کرد(لباس گرونه به ولله 🗿🤌)
رفت سراغ لباس خودش رفت سمت دکمه اول حوصلش نگرفتو لباسشو کشیدو تو تنش پاره شد(اینام که همه جنس لباساشون چصکیه👀💔)
رفت سراغ شلوارش(بسم الله الرحمن الرحیم 🗿📿📿)
دکمه هاشو باز کرد و دیدمش..پشمام ریخته بود خیلی بزرگ بود نزدیک بود همونجا بمیرم..
کوک رفت سراغ شلوارم درش اورد و دی.کشو واردم کرد خیلی وحشی شده بود
من که بار اولم بود داشتم جر میخوردم داشتم از شدت درد میمردم و به نا.له هام اهمیتی نمیداد هی عقب جلو میکرد و خودشم نا.له های ریزی میکرد ولی داشت لذت میبرد
کوک:بیب..نمیدونستم انقد تن.گه خیلی.. خوبه..گاد
(ات درحال نا.له کردنه)
کوک:افرین همینجوری برا ددیت نا.له کن
تا تو باشی دیگه سعی نکنی بهم خیانت کنی
چند مین گذشت و همینجوری ادامه داد تا جفتمون ار.ضا شدیم من که تقریبا بیهوش بودم زیاد نمیفهمیدم دوربرم چخبره فقط فهمیدم کوک یه بوسه خیس رو لبام گذاشت و همونجوری کنارم خوابید...
فرداش....
شرط پارت بعد:
۷لایک ۳کامنت
فالو:فالو:)♡
۲۲.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.