مرا از سینه بیرون کن

مرا از سینه بیرون کن
ببر از خاطر آشفته نامم را
بزن بر سنگ جامم را
مرا بشکان، مرا بشکان
تو سر تا پا وفا بودی
تو با درد آشنا بودی
ولی ای مهربان من
بگو آخر، که از اول کجا بودی؟

#سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۰)

هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانه ایهر غمی کامد بدل از خویش بود...

سرایی را که صاحب نیست،ویرانی است معمارشدلِ بی عشق میگردد خرا...

گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش میکن...

بـعـد بـرگـشـتـی و از دور نگـاهـم کـردی...کـوه بــودم بـه نـ...

او را به گونه ای میخواهم ...که گویی اگر در سینه ام نباشد خوا...

🌿 بخش پنجاه‌و‌یکم — نامه‌ای به خدا در میان درد 🌿خدایا…من هنو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط