کاش به دنیا نمیومدم
پارت 42
-وایستا ببینم
که دیدم تلفنو قطع کرد
سرمو دادم بالا جوری که موهام برن کنار بعدش برگشتمو چتری هامو درست کردم
-عاااا سئوکا اینورا نگه دار پیاده میشم
3نمیشه باید برسونم دم در خونتون
2امممم نگه دار من پیاده شم
3تو دیگه چرا
2اینجا خونه یکی از دوستام به سرم زده برم پیشش نگه دار
ماشینو نگه داشتو کوئین پیاده شد
منم بقیه راهو نشون دادم منو رسوند و رفتم خونه داشتم در خونرو باز میکردم که سرشو از پنجره بیرون آورد و گفت
3با مدیر حرف میزنم بدون رضایت نامه بیارتت خوابگاه
-چرا اینقد اصرار داری من بیام خوابگاه
3چون اینجوری پیشمی منم میتونم ازت در برابر کوئین محافظت کنم
-هن؟!
3هیچی من رفتم خداحافظ
ماشینو روند و رفت ساعت شیشو ربع بود رفتم داخل هارلی هنوز نیومده بود فک کردم به خاطر کارای کارخونه هاشه🥴🥴رفتم لباسامو در بیارم که یه لوکیشن از طرف کوئین برام اومد
-هففففف شت توش
سریع حاضر شدمو رفتم به لوکیشن یه پارک جنگلی بود ساعت تقریبا هفت بود
زنگ زدم بهش
ویو تهیونگ
*هوی تهیونگاااااا
+هان؟
*من شام خونه نیستمااااا
+چرا اون وقت
*شام می خوام از اون جای همیشگی ذرت مکزیکی بخرم ساعت نهم باید برم یجایی
+او کجا
*قرار دارم
+اووو با کی
*مگه فضولی
+من برادر بزرگترتم بگو ببینم
*نمی گم شخصیه
+شیطون خوب اولین قرارتو برا شب تنظیم کردی ها
*حالا از کجا میدونی اولیه بعدشم همچین قراری نیست
+اخییییی عب ندارع همه اولش میگن قرار خواصی نیست عب نداره تو هم بالاخره باید بزرگ میشدی دیگه
*تمومش کن گفتم چیزی که فک میکنی نیستتتتتتتتت
+او باشه عصبانی نشو من که چیزی نگفتم
*ایشیییییی
ادامه دارد......
-وایستا ببینم
که دیدم تلفنو قطع کرد
سرمو دادم بالا جوری که موهام برن کنار بعدش برگشتمو چتری هامو درست کردم
-عاااا سئوکا اینورا نگه دار پیاده میشم
3نمیشه باید برسونم دم در خونتون
2امممم نگه دار من پیاده شم
3تو دیگه چرا
2اینجا خونه یکی از دوستام به سرم زده برم پیشش نگه دار
ماشینو نگه داشتو کوئین پیاده شد
منم بقیه راهو نشون دادم منو رسوند و رفتم خونه داشتم در خونرو باز میکردم که سرشو از پنجره بیرون آورد و گفت
3با مدیر حرف میزنم بدون رضایت نامه بیارتت خوابگاه
-چرا اینقد اصرار داری من بیام خوابگاه
3چون اینجوری پیشمی منم میتونم ازت در برابر کوئین محافظت کنم
-هن؟!
3هیچی من رفتم خداحافظ
ماشینو روند و رفت ساعت شیشو ربع بود رفتم داخل هارلی هنوز نیومده بود فک کردم به خاطر کارای کارخونه هاشه🥴🥴رفتم لباسامو در بیارم که یه لوکیشن از طرف کوئین برام اومد
-هففففف شت توش
سریع حاضر شدمو رفتم به لوکیشن یه پارک جنگلی بود ساعت تقریبا هفت بود
زنگ زدم بهش
ویو تهیونگ
*هوی تهیونگاااااا
+هان؟
*من شام خونه نیستمااااا
+چرا اون وقت
*شام می خوام از اون جای همیشگی ذرت مکزیکی بخرم ساعت نهم باید برم یجایی
+او کجا
*قرار دارم
+اووو با کی
*مگه فضولی
+من برادر بزرگترتم بگو ببینم
*نمی گم شخصیه
+شیطون خوب اولین قرارتو برا شب تنظیم کردی ها
*حالا از کجا میدونی اولیه بعدشم همچین قراری نیست
+اخییییی عب ندارع همه اولش میگن قرار خواصی نیست عب نداره تو هم بالاخره باید بزرگ میشدی دیگه
*تمومش کن گفتم چیزی که فک میکنی نیستتتتتتتتت
+او باشه عصبانی نشو من که چیزی نگفتم
*ایشیییییی
ادامه دارد......
۷.۱k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.