چند شاتی

چند شاتی
part: 1
چند روزی بود میخواستم با دوستم لونا بریم یه جنگل خیلی خوشگل چون من عاشق جنگلم شنیده بودم اون جنگل جادوییه مثلا پری یا خوناشام یا الهه ی جنگل داخل اونجا زندگی میکنن منم که ماجراجو ام پس تصمیم گرفتم امروز با لونا بریم اونجا  زنگ زدم به لونا تا باهاش هماهنگ کنم
(بعد از مکالمه)
قرار شد ساعت 4 بعد از ظهر بریم
الان ساعت 2 هست رفتم یه رامیون درست کردم و خوردم و پاشدم رفتم حموم بعد لباس های مناسب رو پوشیدم و رفتم دنبال لونا
و با هم به سمت جنگل رفتیم
*: ا. ت این همون جنگله؟
+: اره خفنه نهههه(با ذوق)
*: خیلی ترسناکه انگار تو جنگل شبه
+: اره  عجیبه
ماشینو یه جا پارک کردم و با لونا رفتیم تو جنگل
*: ا. ت من میترسم
+: نترس بابا من پیشتم
رفتیم جلو تر جنگل قشنگی بود ولی یه کم ترسناک و تاریک بود ولی باز رفتیم جلو تر
صدای پرنده ها صدای دریاچه ای که داخل جنگل بود
خرگوش هایی که داخل جنگل بودن و پیشی ها خیلی زیبا بود
داشتم به دور و ورم نگا میکردم
با چیزی که دیدم و به لونا نشونش دادم سر جامون خشک شدیم
ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

چند شاتیpart: 2با چیزی که دیدیم سر جامون خشک شدیم یکی از بین...

چند شاتیpart: 3دیدم یه مرد گنده با پوست خیلی آینه ای و لبای ...

تک پارتیبا صدای رعد و برقی که از آسمون میومدو بارونی که ساعت...

جواب ناشناس1:سلام مرسی عشقم خوبی از خودته زیبا بخدا امتحانام...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

پارت ۲۱ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط