Police man

Police man
Part 2۱
ا/ت: تقریبا ساعت 1 بود که حوصله ام سر رفت و به خواهر تهیونگ لیا زنگ زدم..لیا شی سلام..میشه باهم بریم بیرون بگردیم و یک چیزی بخوریم ( لیا بهترین دوستم بود ولی نمیدونستم داداشش همون تهیونگ خودمونه)
لیا: حتما عزیزم تا نیم ساعت دیگه آماده باش
*سه ساعت بعد*
لی: خب آقای کیم کریس ( تهیونگ) و آقای کیم جان ( کوک) واقعا خوشحالم شما رو میبینم جای محموله رو که فهمیدید فقط یادتون نره این یک رازه ( چشمک) شما بفرمایید حیاط عمارت تا من مدرک هارو بیارم
ته: صد البته
**
کوک: داشتیم تو عمارت قدم میزدیم که از پشت نرده های عمارت ا/ت رو دیدم که با لیا تو پیاده رو قدم میزدن..دلم هری ریخت* زیر لب* شت شت شت شت ( بهشون نزدیک شدم) ا/تت تو اینجا چیکار میکنی؟ ( آروم)
ا/ت: کوک؟.. به جین هیونگ گفتم با لیا میایم اینجا
ته: سریعا از اینجا...
لی: به به چه لیدی های زیبایی پیدا کردید..مایل هستید ( دستمو دراز کردم)
ا/ت: ببخشید ولی من متاهل هستم
لی: بله بله متوجه نوزاد درون شکمتون هم شدم
کوک: تا اینو گفت یک نفس عمیق از سر حرص کشیدم*
لی: آقای جان چیزی شدع؟
کوک؛ نه فقط اینکه یک خانوم باردار تو این خیابون بد چیکار میکنن موندم ( چشم غره به ا/ت)
لی: بعلع دقیقا..خانوما به نظرم بفرمایین داخل..بهتره
ا/ت: نه دیگه با ماشین دوستم برمی کردیم خونه
لی: اسلحه کشیدم روش*.. درخواست نکردم!
ا/ت: ترس*
کوک: تا میخواستم کاری کنم جین هیونگ و بچها رسیدن
کوک: روبه ا/ت* بعدا به هم می‌رسیم خانوم ا/ت ( عصبانی)
....
کوک: شما اینجا چیکار میکنیننن( داد)
ا/ت: داد نزن..من خبر دادم بهت ولی جنابعالی گوشیتون خاموش بود
جین: راست میگه
ته: لیا از تو انتظار نداشتم
ا/ت: ببخشید که میخواستم سوپرایزت کنم که بچت دختره..دکتر بهم خبر داد که بیام سونوگرافی کنم..با لیا بودم که وقتی سونوگرافی کردیم رفتیم سیسمونی تا اقا رو خوشحال کنم که دیدم .....بگیرش*جعبه رو بهش دادم و رفتم تو ماشین نشستم*
کوک: ا/ت..
جین: به خدا اگه آشتی نکنه تا دو هفته حق نداری پاتو تو مرکز بزاری..ازشم میپرسم
کوک: هیونگگک
جین: به جای اینکه اینجا نق نق کنی برو آشتی بده زنتو..اون حامله اس
کوک: جعبه رو باز کردم توش عکس سونوگرافی بچه بود و یک دست لباس صورتی بود..ناخودآگاه لبخند زدم و رفتم نشستم تو زمین وجعبه رو گذاشتم پشت ماشین..ا/ت...خوبی؟
ا/ت: اهوم..سرد*
کوک: منو درک کن..تو رو که دیدم گفتم دیگه تموم شد دیگه.. تو زو نمی‌بینم..حتما تو و بچه رو میکشه
ا/ت: انگار خودم میدونستم عمارت‌های گشاد ( سرد)
کوک: درسته که کارت بد بود ولی منم نباید سرت داد میزدم..سرمو نزدیکش کردم*.. منو ببخش دیگه.. بخاطر یونا ( ا/ت خیلی دوست داره اسم دخترمون یونا باشه)
ا/ت؛ ناخودآگاه لبخند زدم*
کوک: خندیدی خندیدی( خنده)
ا/ت: خب بابا
دیدگاه ها (۲)

Police mam Part 2۲*خونه*ا/ت: من رو تخت داشتم کتاب میخوندم و ...

Police man Part 2۳ویو سونگ ایلاز وقتی که بچها در رو بستن یون...

Police mam Part 20ا/ت: باشع باشه😂کوک: اتاق خودت چی اومدم؟..ب...

بعضی هاتون police man رو خواستید کسایی که نخوندن برن از اول

سرنوشت"p,19...چشمام خیلی ..‌ خیلی درخشان بود .. بعد از دو می...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط