p38
#خواندن_فیک_بدون_لایک_کامنت_حرام_است😂❤️
وارد رستوران شدیم.
از قبل میز رزو کرده بوده،رفتیم که بشینیم جلوتر از من رفت که ی صندلی رو عقب بکشه که من بشینم
وقتی منظورشو فهمیدم برای ضایه کردنش رفتم دقیقا روی صندلی جلوی اون صندلی نشستم.
قیافش رنگ تعجب گرفت بعد چند ثانیه که به خودش اومد روی همون صندلی که عقب کشیده بود نشست.
گارسون منو رو برامون اورد.
بدون نگاه کردن به منو گفتم
+من ی قهوه تلخ میخوام
¢همین؟...فقط ی قهوه اونم تلخ؟!
یوحا:+تلخیش خیلی وقته به کامم نشسته!
¢هرطور راحتی!
چند دقیقه ای توی سکوت گذشت
¢گفتی میخوای حرف بزنی
نگاهمو بهش دوختم
یوحا:+اره خب میدونی من من اهل مقدمه چینی نیستم.
¢خب میشنوم.
تا تدی این حرف رو زد گارسون سفارش ها رو روی میز چید.
یوحا:+خب کجا بودیم....اها...من جوابم منفیه!
درحالی که داشت قهوش رو میخورد این حرف رو زدم و باعث شد از تعجب قهوه بپره تو گلوش و به سرفه بیوفته بعد ی سرفه با تعجب گفت:
¢واقعا جوابت منفیه؟؟
سرمو تکون دادم
¢اخه انقدر زود ... نمیخوای بیشتر فکر کنی؟
دستامو توهم قفل کردم.
یوحا:+خب راستش از اول هم جوابم منفی بود و فقط بخاطر احترام به پدربزرگم قبول کردم بیاید
¢که اینطور....خیلی خب هرطور که تو بخوای.
فکر نمیکردم انقدر راحت قبول کنه.
¢من میرم دسشویی و بر میگردم.
یوحا:+باشه مشکلی نیست.
رفت سمت قسمت پایینی رستوران و از دیدم خارج شد.کلی فحش اماده کرده بودم که اگه قبول نکرد بارش کنم ولی یهم احترام گذاشت،اصلش هم همینه باید به تصمیم هم دیگه احترام بزاریم...شیر مادرت حلالت تدی!
بیکار به اطرافم چشم دوختم!
این تدی یکم دیر نکرد؟؟
نه بابا شاید معده اش مشکل داره بیچاره!
حوصلم کم کم سر رفت و شروع کردم ور رفتن با گوشیم.
نیم ساعت گذشته بود.
حوصلم سر رفته بود.
نکنه واسه انتقام منو ول کرده و رفته خونه!!
ای نامرد!!
برم و ی سر گوشی اب بدم.
سمت دسشویی رفتم اونجا درختای بلندی بود که همه جارو تاریک کرده بودن سمت دسشویی مردونه رفتم و صداش زدم اما فایده ای نداشت.
نا امید داشتم بر میشتم داخل و توی دلم میگفتم
انتقام کرفته و رفته مرتبکه عوضیه چشم چرون!
که یهو دوتا دست از پشت رو بازو هام اومد و منو به طرف دیوار پشت کافه برد.
مبخواستم داد بزنم که اون زودتر گفت
¢داد نزنیااا منم تدی.
یوحا:+وایی خدا تویی!!ترسیدم!!!فکر کردم رفتی!
¢برم؟چرا برم؟!
+اخه اومدم دنبالت دیدم نیستی فکر کردم رفتی؟
¢نه من همینجا بودم....منتظر تو!
با دست به خودم اشاره کردم و گفتم
+من؟
با پوزخند مسخره ای گفت
¢اره تو!
+کارم داشتی مگه!؟
احساس خطر میکردم.
چند قدم نزدیکم شد که باعث شد منم عقب برم.تا جایی که پشتم به درخت برخورد کرد.
جایی نمونده بود که برم اما اون همچنان پیشروی میکرد.
با صدای لرزونی پرسیدم
+داری چیکار میکنی؟!
لبخند چندشی زد و گفت:
¢هیچی فقط برات ی پیشنهاد دارم
+پیشنهاد؟
فاصله اش باهام ی وجب بود.
¢درسته ما نمیتونیم ازدواج کنیم ولی..
از ادم کثیفی مثل این انتظار دارم چی بگه
¢ولی...میتونیم ی مدت رو باهم باشیم!
کاشکی به حرف کای گوش میکردم و اون رو هم همراه خودم میاوردم!
اینجا هم ی جای پرت و تاریکه!
با عصبانیت غریدم:
+برو کنار عوضی...معلوم هست چه غلطی داری میکنی؟
چشمک چندشی زد و گفت:
¢چه خشن!!!عیب نداره من خشن دوست دارم!!
+تا جواب رد شنیدی حرصت گرفته و اینجوری تلافی میکنی؟
¢نه میبینم زبونت هنوز سر جاشه جوجه خانم!
+ادم چقدر میتونه بی شعور باشه؟
¢داری حوصلمو سر میبری با این پند و اندرز هات!
صورتشو جلو اورد و خواست ل.باشو رو ل.بام بزاره...
ترسیده بودم...اگر به هدفش میرسید چی؟
دستمو روی ل.بم گذاشتم و مانعش شدم.
لبخند ترسناکی زد و با وحشی گری با ی دستش دستام به بالای سرم هدایت کرد.
شروع کردم به جیغ جیغ کردن.
+عوضی ولم کن.
¢تازه گیرت انداختم کجا ولت کنم بری؟
+صبر کن ببین چه بلایی سرت میارم...مرتیکه خر!
¢اول بوس رو بده بعد همینجا چالم کن خوبه؟
گریم گفته بود.
چقدر من بی عرزه بودم.
جلوی تهیونگ که خوب جفتک مینداختم!
الان چرا لال شدم؟
نزدیکم شد و تا خواست کارشو بکنه صدای فرشته نجاتم اومد.
....:اگه همین الان ولش نکنی خودم چالت میکنم!
_____________________________
غلط املایی بود معذرت💕
شرط پارت بعد:
لایک:۳۵
کامنت:۳۰
ب نظرتون کی بود؟
وارد رستوران شدیم.
از قبل میز رزو کرده بوده،رفتیم که بشینیم جلوتر از من رفت که ی صندلی رو عقب بکشه که من بشینم
وقتی منظورشو فهمیدم برای ضایه کردنش رفتم دقیقا روی صندلی جلوی اون صندلی نشستم.
قیافش رنگ تعجب گرفت بعد چند ثانیه که به خودش اومد روی همون صندلی که عقب کشیده بود نشست.
گارسون منو رو برامون اورد.
بدون نگاه کردن به منو گفتم
+من ی قهوه تلخ میخوام
¢همین؟...فقط ی قهوه اونم تلخ؟!
یوحا:+تلخیش خیلی وقته به کامم نشسته!
¢هرطور راحتی!
چند دقیقه ای توی سکوت گذشت
¢گفتی میخوای حرف بزنی
نگاهمو بهش دوختم
یوحا:+اره خب میدونی من من اهل مقدمه چینی نیستم.
¢خب میشنوم.
تا تدی این حرف رو زد گارسون سفارش ها رو روی میز چید.
یوحا:+خب کجا بودیم....اها...من جوابم منفیه!
درحالی که داشت قهوش رو میخورد این حرف رو زدم و باعث شد از تعجب قهوه بپره تو گلوش و به سرفه بیوفته بعد ی سرفه با تعجب گفت:
¢واقعا جوابت منفیه؟؟
سرمو تکون دادم
¢اخه انقدر زود ... نمیخوای بیشتر فکر کنی؟
دستامو توهم قفل کردم.
یوحا:+خب راستش از اول هم جوابم منفی بود و فقط بخاطر احترام به پدربزرگم قبول کردم بیاید
¢که اینطور....خیلی خب هرطور که تو بخوای.
فکر نمیکردم انقدر راحت قبول کنه.
¢من میرم دسشویی و بر میگردم.
یوحا:+باشه مشکلی نیست.
رفت سمت قسمت پایینی رستوران و از دیدم خارج شد.کلی فحش اماده کرده بودم که اگه قبول نکرد بارش کنم ولی یهم احترام گذاشت،اصلش هم همینه باید به تصمیم هم دیگه احترام بزاریم...شیر مادرت حلالت تدی!
بیکار به اطرافم چشم دوختم!
این تدی یکم دیر نکرد؟؟
نه بابا شاید معده اش مشکل داره بیچاره!
حوصلم کم کم سر رفت و شروع کردم ور رفتن با گوشیم.
نیم ساعت گذشته بود.
حوصلم سر رفته بود.
نکنه واسه انتقام منو ول کرده و رفته خونه!!
ای نامرد!!
برم و ی سر گوشی اب بدم.
سمت دسشویی رفتم اونجا درختای بلندی بود که همه جارو تاریک کرده بودن سمت دسشویی مردونه رفتم و صداش زدم اما فایده ای نداشت.
نا امید داشتم بر میشتم داخل و توی دلم میگفتم
انتقام کرفته و رفته مرتبکه عوضیه چشم چرون!
که یهو دوتا دست از پشت رو بازو هام اومد و منو به طرف دیوار پشت کافه برد.
مبخواستم داد بزنم که اون زودتر گفت
¢داد نزنیااا منم تدی.
یوحا:+وایی خدا تویی!!ترسیدم!!!فکر کردم رفتی!
¢برم؟چرا برم؟!
+اخه اومدم دنبالت دیدم نیستی فکر کردم رفتی؟
¢نه من همینجا بودم....منتظر تو!
با دست به خودم اشاره کردم و گفتم
+من؟
با پوزخند مسخره ای گفت
¢اره تو!
+کارم داشتی مگه!؟
احساس خطر میکردم.
چند قدم نزدیکم شد که باعث شد منم عقب برم.تا جایی که پشتم به درخت برخورد کرد.
جایی نمونده بود که برم اما اون همچنان پیشروی میکرد.
با صدای لرزونی پرسیدم
+داری چیکار میکنی؟!
لبخند چندشی زد و گفت:
¢هیچی فقط برات ی پیشنهاد دارم
+پیشنهاد؟
فاصله اش باهام ی وجب بود.
¢درسته ما نمیتونیم ازدواج کنیم ولی..
از ادم کثیفی مثل این انتظار دارم چی بگه
¢ولی...میتونیم ی مدت رو باهم باشیم!
کاشکی به حرف کای گوش میکردم و اون رو هم همراه خودم میاوردم!
اینجا هم ی جای پرت و تاریکه!
با عصبانیت غریدم:
+برو کنار عوضی...معلوم هست چه غلطی داری میکنی؟
چشمک چندشی زد و گفت:
¢چه خشن!!!عیب نداره من خشن دوست دارم!!
+تا جواب رد شنیدی حرصت گرفته و اینجوری تلافی میکنی؟
¢نه میبینم زبونت هنوز سر جاشه جوجه خانم!
+ادم چقدر میتونه بی شعور باشه؟
¢داری حوصلمو سر میبری با این پند و اندرز هات!
صورتشو جلو اورد و خواست ل.باشو رو ل.بام بزاره...
ترسیده بودم...اگر به هدفش میرسید چی؟
دستمو روی ل.بم گذاشتم و مانعش شدم.
لبخند ترسناکی زد و با وحشی گری با ی دستش دستام به بالای سرم هدایت کرد.
شروع کردم به جیغ جیغ کردن.
+عوضی ولم کن.
¢تازه گیرت انداختم کجا ولت کنم بری؟
+صبر کن ببین چه بلایی سرت میارم...مرتیکه خر!
¢اول بوس رو بده بعد همینجا چالم کن خوبه؟
گریم گفته بود.
چقدر من بی عرزه بودم.
جلوی تهیونگ که خوب جفتک مینداختم!
الان چرا لال شدم؟
نزدیکم شد و تا خواست کارشو بکنه صدای فرشته نجاتم اومد.
....:اگه همین الان ولش نکنی خودم چالت میکنم!
_____________________________
غلط املایی بود معذرت💕
شرط پارت بعد:
لایک:۳۵
کامنت:۳۰
ب نظرتون کی بود؟
- ۱۵.۳k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط