ااتتتتتت

÷ا..اتتتتتت
بهش نگاه کردم
÷دلم برات تنگ شده بود دختر
-نینا همین الان میری داخل
نینا با ناراحتی رفت کف آکواریوم و نشست تعظیم کردم
-بیارش....
رفتم سمتش و قهوه و دادم بهش و خورد که سرفه کرد و بالا آورد بزور خندمو کنترل کردم
-تو این چه زهر ماری ریختییییی
رو کاغذ نوشتم
+من نمیتونم صحبت کنم
که با عصبانیت یه بشکن زد و حس کردم صدام برگشت
-بناللللل
+فلفل زدم نمک و قهوه( نیشخند)
÷ا..آت قبر خودتو کندی..
-که اینطور....
حالا که صدامو پس گرفته بودم بدو بدو رفتم بیرون که ارباب داد زد
-بگیریدشششش
بادیگاردا اومدن سمتم ولی فرار کردم تو حیاط بودم که ارباب مهربونه اونجا داشت قدم میزد و منو دید
=پری ها اجازه ندارن اینجا باشن زیبا

وای کراشعلییی

+م...من..من چیزه ام..
=لکنت داری؟(تعجب)
+ن..نه
=هوم...
+یه سوال...
=میشنوم.
+چرا شما با پری ها مثل برده رفتار نمیکنید...
=به اندازه کافی جونگکوک اینجا محدودشون کرده...
دیدگاه ها (۵)

ویو جیمین بادیگارد اومد و از دستاش گرفت £از دست ارباب فرار م...

ویو نینا بیدار شدم داخل اون آکواریوم لعنتی بودم رفتم بالا و ...

از بالا به پایین۱-فعععععک نکنم 🤣🤣😔💔💔چون من نمیزارم ازین غلطا...

ویو کوک -من پری هامو میشناسم...همشون سلیطن(نیشخند)°ا..ارباب ...

❣پارت پنجم❣ویوی جونگکوک: وقتی اون دختره که اسمش ا/ت بود وار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط