پارت هشتم فیک عشق من آدمه :
پارت هشتم فیک عشق من آدمه :
+ مامور اتفاقی افتاده ؟
پ: اون موجود ترسناک پشتت
+ کی؟
دوست پسرم رو میگین ؟
پ: اون پشتت یه چیزی داره و از آسمون افتاد زمین
+عشقم چیه پشتت مگه؟
- این برگا خیلی بزرگن ، خطای دیده بیاین نگاه کنین
( پلیس پشت جیمین رو نگاه میکنه و فکر میکنه واقعا درخت بوده و میره )
+ پوففف، شانس اوردیما
- خب بریم شهر دیگه
+ آره ولی منو دوباره ول نکنی ها ، با سریع ترین سرعت ما رو ببر شهر
- باشه
( میرن شهر و کافه ها و رستوران های مورد علاقه ات رو میرن که ناگهان یه بچه میخوره زمین و سر زانوش زخم میشه و چشم های جیمین قرمز میشن و دندوناش میزنن بیرون )
+ چی شده؟
- اون بچه........
+ وای نه ، باید بریم سریع دور شیم
- نه اون خوشمزه است
+ بیا بریم من یه خون خوشمزه دیگه بهت میدم
( ات جیمین رو با هزار تا بدبختی میبره توی یه جای خلوت )
+ آروم باش ، تو میخواستی چیکار کنی ؟
- من خون میخوام
+ چیکار کنم ؟
- من واقعا به خون احتیاج دارم ات، اگر نخورم مریض میشم و این مثل مرگه برام از یه جایی خون بیار
+ خب ......... میتونی از خون من تغذیه کنی
-باشه
( جیمین دندوناش رو توی گردن ات فرو میکنه و خون ات رو میخوره ، جیمین وقتی آروم میشه سرش رو دور میکنه و میفهمه که آت چیکار کرده )
- ات تو چیکار کردی ؟
+ حالت خیلی بد بود، یکم خون دیگه بر میگرده
بریم خونه ؟
من به مامانم گفتم که میخوام برم خونه و قرارم نیست برگردم
ولی یه سوال اگر امشب بگذره میتونی برگردی به جنگل و خونه واقعیت
- مطمئنا میشه ، اگرم نشه تا سال دیگه صبر میکنم ، من بخاطر تو اومدم بیرون و تو هم بخاطر من از خونه مامان بزرگت گذشتی
+ اهوم، بریم خونه؟
- آره بریم
+ میشه پرواز کنیم بریمم ؟
- خیلی تنبلی به خدا ، باشه بریم
( میرن خونه )
+ لباس چی میخوای ؟
- همینا خوبن که تنم هستن
+ باشه
شام میخوری ؟
- من فقط خون و گوشت حیوانات رو میخورم
+ پس باید برات گوشت بپزم
باشه
( غذا آماده میکنه )
+ بفرمایید
اینم از غذا
- چه گوشت خوشمزه ای
+ ممنون، خب شب رو کجا میخوابی ؟
- کجا میتونم بخوابم
+ کاناپه یا تخت
- فرقی نمیکنه ، بیا غذا بخوریم
+ باشه
نظرتون راجب این فکر چیه ؟
+ مامور اتفاقی افتاده ؟
پ: اون موجود ترسناک پشتت
+ کی؟
دوست پسرم رو میگین ؟
پ: اون پشتت یه چیزی داره و از آسمون افتاد زمین
+عشقم چیه پشتت مگه؟
- این برگا خیلی بزرگن ، خطای دیده بیاین نگاه کنین
( پلیس پشت جیمین رو نگاه میکنه و فکر میکنه واقعا درخت بوده و میره )
+ پوففف، شانس اوردیما
- خب بریم شهر دیگه
+ آره ولی منو دوباره ول نکنی ها ، با سریع ترین سرعت ما رو ببر شهر
- باشه
( میرن شهر و کافه ها و رستوران های مورد علاقه ات رو میرن که ناگهان یه بچه میخوره زمین و سر زانوش زخم میشه و چشم های جیمین قرمز میشن و دندوناش میزنن بیرون )
+ چی شده؟
- اون بچه........
+ وای نه ، باید بریم سریع دور شیم
- نه اون خوشمزه است
+ بیا بریم من یه خون خوشمزه دیگه بهت میدم
( ات جیمین رو با هزار تا بدبختی میبره توی یه جای خلوت )
+ آروم باش ، تو میخواستی چیکار کنی ؟
- من خون میخوام
+ چیکار کنم ؟
- من واقعا به خون احتیاج دارم ات، اگر نخورم مریض میشم و این مثل مرگه برام از یه جایی خون بیار
+ خب ......... میتونی از خون من تغذیه کنی
-باشه
( جیمین دندوناش رو توی گردن ات فرو میکنه و خون ات رو میخوره ، جیمین وقتی آروم میشه سرش رو دور میکنه و میفهمه که آت چیکار کرده )
- ات تو چیکار کردی ؟
+ حالت خیلی بد بود، یکم خون دیگه بر میگرده
بریم خونه ؟
من به مامانم گفتم که میخوام برم خونه و قرارم نیست برگردم
ولی یه سوال اگر امشب بگذره میتونی برگردی به جنگل و خونه واقعیت
- مطمئنا میشه ، اگرم نشه تا سال دیگه صبر میکنم ، من بخاطر تو اومدم بیرون و تو هم بخاطر من از خونه مامان بزرگت گذشتی
+ اهوم، بریم خونه؟
- آره بریم
+ میشه پرواز کنیم بریمم ؟
- خیلی تنبلی به خدا ، باشه بریم
( میرن خونه )
+ لباس چی میخوای ؟
- همینا خوبن که تنم هستن
+ باشه
شام میخوری ؟
- من فقط خون و گوشت حیوانات رو میخورم
+ پس باید برات گوشت بپزم
باشه
( غذا آماده میکنه )
+ بفرمایید
اینم از غذا
- چه گوشت خوشمزه ای
+ ممنون، خب شب رو کجا میخوابی ؟
- کجا میتونم بخوابم
+ کاناپه یا تخت
- فرقی نمیکنه ، بیا غذا بخوریم
+ باشه
نظرتون راجب این فکر چیه ؟
۹.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.