(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۷۷
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۷۷
ویو ا/ت : رفتیم خرید و لباس هامونو خریدیم
جی وو هم با جبن رفتن تا لباس عروس و داماد انتخاب کنن کارا تالار و ...
الان دیگه داریم میریم خونه
.........
خونه/
هوسوک : ا/ت میگم نمیشه حالا تو اون لباسه ر و نپوشی
ا/ت : نه
هوسوک : آخه خیلی خوشگله تو تنت
ا/ت : هوسوک جان الان دیگه من حاملم معلوم نیس که دیگه از این لباس خوشگلا بتونم بپوشم پس میپوشمش
الانم.....الانم
شکلات میخام برو برام بگیر
هوسوک : الان؟
ا/ت : اوهوم
نمیری بگیری؟
هوسوک : چرا...چرا میرم
ویو ا/ت : رفتم لباسامو در اوردم و یه دوش گرفتم کارای شرکت و چیکار کنم باید بدم جیمین.....
............
پرستاره به هوسوک گفته من ۲ماهمه و میونگ ۴ ماهشه یسسس بچه هامون هم سن خان بود
بچه جیمین یعنی چه شکلیه
خدایا فقط منحرف بودن هَول بودنش به جیمین نره لدفن
از حموم اومدم بیرون یه لباس راحت پوشیدم و نشستم پا تلویزیون تا شکلاتام بیاد
.........
هوسوک : ا/ت من اومدم نصف مغازه ها بسته بود برا همین دیر شه یه کم ولی هر چیزی که شکلاتی بود توی مغازه برات خریدم
ا/ت : اومممم ممنونننن یسسس
ویو ا/ت : نشستم پای تلویزیون و فیلم کمدی دیدم و همه شکلاتارو خوردم
هوسوک کنارم خابش برده برده بود
ولی هنوز یچی میخام بخورم
بیدارش کنم؟
نه ولش کن؟
ولی میخام یچی بخورم
هوفف بزار بخابه بچه
......
..........
عاممم
.......
نمیتونم ...
ا/ت : هوسوکککککک هوسوککک شییی
هوسوک : حیحححح چیه چیشده؟
ا/ت : عامممم خب چیزه یه کم از این نوتلا مونده میشه........ بری برام توت فرنگی بخری باهاش بخورم
*هوسوک یه نگاه به ساعت میندازه
هوسوک : ا/تم عزیزم الان؟
ساعتو دیدی ۳ و نیم صبه تو فردا نمیخای بری ارایشگاه
خابت میبره ها
ا/ت : من الان توت فرنگی میخام
توام میری میگیری
هوسوک : آخه الان از کجا توت فرنگی پیدا کنم
ا/ت : هوسوک.....
من توت فرنگی میخام .....عاممم یعنی من نمیخاما
بچمون میخاد
هوسوک : هوففففف باشه میرم .....
........
۱ ساعت بعد/
هوسوک : ا/ت من اومدم بیا اینم توت فرنگی
*ا/ت خابش برده
هوسوک : آخی کیوت من نگا چه خوشگل خابیده
*بغلش میکنه و میبرتش اتاق بالا رو تخت میخابوندش
و خودشم کنارش میخابه
فردا صبح/
ویو ا/ت : رفتیم خرید و لباس هامونو خریدیم
جی وو هم با جبن رفتن تا لباس عروس و داماد انتخاب کنن کارا تالار و ...
الان دیگه داریم میریم خونه
.........
خونه/
هوسوک : ا/ت میگم نمیشه حالا تو اون لباسه ر و نپوشی
ا/ت : نه
هوسوک : آخه خیلی خوشگله تو تنت
ا/ت : هوسوک جان الان دیگه من حاملم معلوم نیس که دیگه از این لباس خوشگلا بتونم بپوشم پس میپوشمش
الانم.....الانم
شکلات میخام برو برام بگیر
هوسوک : الان؟
ا/ت : اوهوم
نمیری بگیری؟
هوسوک : چرا...چرا میرم
ویو ا/ت : رفتم لباسامو در اوردم و یه دوش گرفتم کارای شرکت و چیکار کنم باید بدم جیمین.....
............
پرستاره به هوسوک گفته من ۲ماهمه و میونگ ۴ ماهشه یسسس بچه هامون هم سن خان بود
بچه جیمین یعنی چه شکلیه
خدایا فقط منحرف بودن هَول بودنش به جیمین نره لدفن
از حموم اومدم بیرون یه لباس راحت پوشیدم و نشستم پا تلویزیون تا شکلاتام بیاد
.........
هوسوک : ا/ت من اومدم نصف مغازه ها بسته بود برا همین دیر شه یه کم ولی هر چیزی که شکلاتی بود توی مغازه برات خریدم
ا/ت : اومممم ممنونننن یسسس
ویو ا/ت : نشستم پای تلویزیون و فیلم کمدی دیدم و همه شکلاتارو خوردم
هوسوک کنارم خابش برده برده بود
ولی هنوز یچی میخام بخورم
بیدارش کنم؟
نه ولش کن؟
ولی میخام یچی بخورم
هوفف بزار بخابه بچه
......
..........
عاممم
.......
نمیتونم ...
ا/ت : هوسوکککککک هوسوککک شییی
هوسوک : حیحححح چیه چیشده؟
ا/ت : عامممم خب چیزه یه کم از این نوتلا مونده میشه........ بری برام توت فرنگی بخری باهاش بخورم
*هوسوک یه نگاه به ساعت میندازه
هوسوک : ا/تم عزیزم الان؟
ساعتو دیدی ۳ و نیم صبه تو فردا نمیخای بری ارایشگاه
خابت میبره ها
ا/ت : من الان توت فرنگی میخام
توام میری میگیری
هوسوک : آخه الان از کجا توت فرنگی پیدا کنم
ا/ت : هوسوک.....
من توت فرنگی میخام .....عاممم یعنی من نمیخاما
بچمون میخاد
هوسوک : هوففففف باشه میرم .....
........
۱ ساعت بعد/
هوسوک : ا/ت من اومدم بیا اینم توت فرنگی
*ا/ت خابش برده
هوسوک : آخی کیوت من نگا چه خوشگل خابیده
*بغلش میکنه و میبرتش اتاق بالا رو تخت میخابوندش
و خودشم کنارش میخابه
فردا صبح/
۱۶.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.