مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁸⁹

_ یعنی چی لانا اون عمارت پدربزرگته
+ کوک من میفروشمش و یجای دیگه تو فرانسه هم میتونم خونه بگیرم
_ منظورت چیه؟
+ برای اینده بچه هامون میگم...عمارت پدربزرگ و من نمیتونم وردارم چون اونجا بیش از حد بزرگه و من نمیتونم بزارم خاک بخوره کی بهتر از عموم که بخره؟
من میفروشمش و یجایی از فرانسه خونه میگیرم نمیخوام کسی هم بدونه
_ نمیدونم دیگه
£ خب بچه ها بیاید پایین
+_ چشم
ویو لانا
همراه کوک پیاده شدیم دو تا از خدمه ها داشت چمدون ها رو میاورد
به محض رسیدنمون داخل عمارت چشمام و چرخوندم سمت مامان و بابام
خیلی دلم براشون تنگ شده بود که صدای مادرم و از مخالف جهت چشمام شنیدم برگشتم سمتش... وقتی دیدمش انگار دنیا رو بهم دادن
م/ ل لانااا (خوشحال)
+ ماماننن (خوشحال بغض)
م/ ل +🫂🫂
ویو لانا
بعد از پنج دقیقه از اغوش مادرم اومدم بیرون که صدای پدرم از ته راهرو نظرمو جلب کرد
+ پدرر (خوشحال)
با سرعت به سمت پدرم رفتم و در اغوشش گرفتم

ک/ ل (خوشحال) دلم برات تنگ شده بود خوشگلمم ببین چه زود بزرگ شدی
خببب دیگه لوس نشو (خنده)
_ بهتون تسلیت میگم غم اخرتون باشه
(بیچاره کوک😂💔)
پ/ ک عع پسرم ببخشید تمام فکرم رفته بود پیش لانا چطوری تو؟
_ خوبم ممنون
م/ ل بشینید یکم چایی بیارم تا خستگی تون در بره به خدمتکارام میگم چمدونمو بزاره تو یکی از اتاقا
_+ممنون


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲)

مروارید آبیPart ⁹⁰پنج ساعت بعد... ویو کوکبعد از خوردن شام ...

مروارید آبیPart ⁹¹کوک من و بین دستاش نزدیک و صورتشو نزدیک صو...

مروارید آبیPart ⁸⁸+(خنده) خبببب عمو معرفی میکنم همسرم کوک £ ...

مروارید آبیPart ⁸⁷ویو کوک بعد از چند ساعت صدای خلبان تو هواپ...

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

نام فیک:عشق مخفیPart: 15م. باشه الان بهش زنگ میزنمات. مرسی*ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط