مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁹⁰

پنج ساعت بعد...
ویو کوک
بعد از خوردن شام چشمام خیلی سنگین شده بودن
£ کوک چشمات خیلی قرمزن فکر کنم خوابت میاد
_ بله مدت زیادی توی هواپیما بودیم اخه
پ/ ک خب پسرم برو بخواب که فردا صبح بریم سر مزار پدربزرگ پس فردا هم میریم برای کارای ارث و... اینا
_ خیله خب پس من میرم بخوابم
شب همه تون بخیر
پ/ ک، م/ ل، £ شب بخیر
+ منم میرم با اجازه تون بخوابم خیلی خوابم میاد
م/ ل برو دخترم شبت بخیر
+ شب بخیر

ویو لانا
بعد از شب بخیر گفتن به سمت اتاقی که مامانم برامون اماده کرده بود رفتم
دستگیره رو کشیدم پایین و داخل اتاق رفتم در و پشت سرم بستم
هر چی چشم چرخوندم داخل اتاق خبری از کوک نبود که نبود که صدای شیر اب حموم باز شد که فهمیدم رفته رفته
خیلی خسته بودم لباسامو عوض کردم و خودم و پرت کردم روی تخت
+اخیشش
_ هوم؟(تعجب)
برگشتم سمت کوک*
+ باز که تو حوله رو پیچیدی دور کمرت
_ چیکار کنم خب از حموم اومدم بیرون
+ سرما میخورییی
_ تو این گرممممممما؟ (کشیده)
+سرما خوردی به من ربطی نداره
ویو لانا
چشمای کوک معلوم بود خیلی خوابش میومد و از طرفی هم خیلی خمار بود یکم که دقت به لباسم کردم تازه یادم افتاد لباس باز پوشیده بودم
تو دلم هرچی فش بود دادم به خودم و سریع از تخت اومدم پایین و وایسادم
_ هوم؟ چرا یهو مثل برق زده ها از تخت اومدی پایین؟
+ خب اخه خیلی بد نگاه میکنی
_ خب پس تو هم متوجه این موضوع شدی!
+من.. ظورت چیه؟
ویو لانا
دقیقا میدونستم داره راجب چی صحبت میکنه و مثل چی از ترس لکنت گرفته بودم.. نمیدونستم داره چه اتفاقی میوفته که متوجه قدم های کوک شدم
داشت قدم قدم میومد نزدیکم و من قدم قدم داشتم میرفتم عقب که خوردم به دیوار



#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۵)

مروارید آبیPart ⁹¹کوک من و بین دستاش نزدیک و صورتشو نزدیک صو...

مروارید آبیPart ⁹²ببست مین بعد... ویو کوک بعد از خوردن صبحان...

مروارید آبیPart ⁸⁹_ یعنی چی لانا اون عمارت پدربزرگته+ کوک من...

مروارید آبیPart ⁸⁸+(خنده) خبببب عمو معرفی میکنم همسرم کوک £ ...

کیوت ولی خشن پارت ۲۴شب شد تو رفتی روی تخت دراز کشیدیا.ت تو ذ...

تکپارتی درخواستی اسمات از ته ته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط