تصادف
تصادف
پارت ۱۳
رفتم تو اتوبوس نشستم که تهیونگ هم اومد کنارم
+چرا هرجا میرم در کونمی؟
-نه اینکه عاشقتم هرجا میری هستم خو چشا کورت باز کن ببین جا نبود
+وزوزوزوزو
وقتی رسیدیم چادر هامون وصل کردیم اتیش روشن کردیم
یکی از بچه گفت
میا:بیاین جرعت حقیقت
+گایز من نمیام
کلارا:توروخداااا
+حالا چون خیلی اصرار میکنی باشه
نشستیم که چرخید افتاد رو من و سوجون
سوجون:جرعت با حقیقت؟
حوصله نداشتم گفتم حقیقت
سوجون:تاحالا با کسی خوابیدی؟
چه یهویی پرسید
نادیا:اره
همه با تعجب نگاه میکردن
چرخوندن که افتاد رو تهیونگ و جکسون
جکسون:جرعت یا حقیقت؟
-جرعت
جکسون:خوشگل ترین دختر کلاس رو بوس کن
نگاهش بین دخترا چرخوند رو من ثابت موند
این کیو میخواد بوس کنه؟ اگه منو بوس نکنه بهم بر میخوره
کیو گول میزنم مثل خر یه مدته روش کراشم
ولی ولش غرورم مهم تره
همینجوری داشتم با خودم کلنجار میرفتم که ته نشست بین منو میسا روشو کرد طرف میسا که بوسش کنه درس فکر میکردم منو بوس نمیکنه
که یهو روشو کرد طرف من لباشو کوبوند رو لبام
که صدایه هوووو بچه ها اومد از تعجب داشتم شاخ در میووردم
بعد یه بوسه کوتا ازم جدا شد
میسا چون رو ته کراش بود بغض کرد
میسا:بچه ها من میرم
خواستم برم پیشش که ته دستمو گرفت
-خودش میاد
کلارا:اره بیاید بازی ادامه بدیم
+اما...
ووی شی یکی از پسرا که عاشق میسا بود گفت:من میرم دنبالش شما بازی کنید
سرم تکون دادم نشستم
باد سردی اومد که به خودم لرزیدم
کلارا:بیاین بریم تو چادر
چادر منو جکسون تهیونگ یکی بود
من یه گوشه چادر دراز کشیدم پتو رو خودم کشیدم
اتفاقا امروز و دیروز مرور میکردم که
تهیونگ کنارم دراز کشیده جکسون هم اونور تهیونگ
ته سمتم برگشت به نیم رخم زل زد میخواستم اهمیت ندم
دستشو نواز وار رو صورتم اورد گفت
-ببینم تورو
نگاش کردم که گفت
-دیدمت برو(با خنده)
+نمکدون
-خیار شور
+کثافت
-خفه عشقم
+درد
+چطوری جرعت کردی منو بوس کنی؟
دوباره اومد سمتم لباشو رو لبام گذاشت بوس کرد جدا شد (وای منم میخوام)
-من هرکاری بخوام میکنم
+عه که اینطور؟
صورتش سمت خودم برگردوندم لبامو محکم زدم به لباش(چه لب تو لب)
مشخص بود تعجب کرده
لب پایینشو گاز گرفتم که صورتش درهم شد بعد کم اوردن نفس جدا شدم که لب پایینیش خونی بود
دس رو لبش گذاشت نالید
-نگا چیکار کردی
+مث جنابالی
دستمال از تو جیبم برداشتم اروم رو لبش گذاشتم
+ولی دلم نمیاد
یه برق خاصی تو چشمای ته دیدم
بعد دستمال دادم دست خودش رفتم زیر پتو چشمام بستم خوابیدم
صبح که بیدار شدم
هس کردم جسم سنگینی رومه تا دیدم ته دستاشو دورم حلقه کرده پاشو هم انداخته روم
خندم گرفته بود
+شبی بچه خرس هایی هست که مامانشون گم کرده تازه پیدا کرده
دستم تو موهاش کردم اروم نوازش کردم که بیدار شد به خودم اومدم گفتم گمشو اونور از روم بلند شد منم رفتم بیرون پیش بچه ها
داشتن سفره میچیدن که تهیونگ اومد
گفت
شرط
لایک 20
کامنت 25
پارت ۱۳
رفتم تو اتوبوس نشستم که تهیونگ هم اومد کنارم
+چرا هرجا میرم در کونمی؟
-نه اینکه عاشقتم هرجا میری هستم خو چشا کورت باز کن ببین جا نبود
+وزوزوزوزو
وقتی رسیدیم چادر هامون وصل کردیم اتیش روشن کردیم
یکی از بچه گفت
میا:بیاین جرعت حقیقت
+گایز من نمیام
کلارا:توروخداااا
+حالا چون خیلی اصرار میکنی باشه
نشستیم که چرخید افتاد رو من و سوجون
سوجون:جرعت با حقیقت؟
حوصله نداشتم گفتم حقیقت
سوجون:تاحالا با کسی خوابیدی؟
چه یهویی پرسید
نادیا:اره
همه با تعجب نگاه میکردن
چرخوندن که افتاد رو تهیونگ و جکسون
جکسون:جرعت یا حقیقت؟
-جرعت
جکسون:خوشگل ترین دختر کلاس رو بوس کن
نگاهش بین دخترا چرخوند رو من ثابت موند
این کیو میخواد بوس کنه؟ اگه منو بوس نکنه بهم بر میخوره
کیو گول میزنم مثل خر یه مدته روش کراشم
ولی ولش غرورم مهم تره
همینجوری داشتم با خودم کلنجار میرفتم که ته نشست بین منو میسا روشو کرد طرف میسا که بوسش کنه درس فکر میکردم منو بوس نمیکنه
که یهو روشو کرد طرف من لباشو کوبوند رو لبام
که صدایه هوووو بچه ها اومد از تعجب داشتم شاخ در میووردم
بعد یه بوسه کوتا ازم جدا شد
میسا چون رو ته کراش بود بغض کرد
میسا:بچه ها من میرم
خواستم برم پیشش که ته دستمو گرفت
-خودش میاد
کلارا:اره بیاید بازی ادامه بدیم
+اما...
ووی شی یکی از پسرا که عاشق میسا بود گفت:من میرم دنبالش شما بازی کنید
سرم تکون دادم نشستم
باد سردی اومد که به خودم لرزیدم
کلارا:بیاین بریم تو چادر
چادر منو جکسون تهیونگ یکی بود
من یه گوشه چادر دراز کشیدم پتو رو خودم کشیدم
اتفاقا امروز و دیروز مرور میکردم که
تهیونگ کنارم دراز کشیده جکسون هم اونور تهیونگ
ته سمتم برگشت به نیم رخم زل زد میخواستم اهمیت ندم
دستشو نواز وار رو صورتم اورد گفت
-ببینم تورو
نگاش کردم که گفت
-دیدمت برو(با خنده)
+نمکدون
-خیار شور
+کثافت
-خفه عشقم
+درد
+چطوری جرعت کردی منو بوس کنی؟
دوباره اومد سمتم لباشو رو لبام گذاشت بوس کرد جدا شد (وای منم میخوام)
-من هرکاری بخوام میکنم
+عه که اینطور؟
صورتش سمت خودم برگردوندم لبامو محکم زدم به لباش(چه لب تو لب)
مشخص بود تعجب کرده
لب پایینشو گاز گرفتم که صورتش درهم شد بعد کم اوردن نفس جدا شدم که لب پایینیش خونی بود
دس رو لبش گذاشت نالید
-نگا چیکار کردی
+مث جنابالی
دستمال از تو جیبم برداشتم اروم رو لبش گذاشتم
+ولی دلم نمیاد
یه برق خاصی تو چشمای ته دیدم
بعد دستمال دادم دست خودش رفتم زیر پتو چشمام بستم خوابیدم
صبح که بیدار شدم
هس کردم جسم سنگینی رومه تا دیدم ته دستاشو دورم حلقه کرده پاشو هم انداخته روم
خندم گرفته بود
+شبی بچه خرس هایی هست که مامانشون گم کرده تازه پیدا کرده
دستم تو موهاش کردم اروم نوازش کردم که بیدار شد به خودم اومدم گفتم گمشو اونور از روم بلند شد منم رفتم بیرون پیش بچه ها
داشتن سفره میچیدن که تهیونگ اومد
گفت
شرط
لایک 20
کامنت 25
۱۱.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.