fake kook
fake kook
part*¹⁴
ا.ت: الان میام
رفتم تو اتاقش
ا.ت: من کجا بشینم
کوک: یعنی چی کجا بشینی پرونده هارو بردار برو بیرون
ا.ت: اخه خیلین
کوک: رو حرف من حرف نزن
ا.ت: چشم
به زور کم کم بردمشون بیرون
کوک: سریع ببرشون
ا.ت: چشم
چند دقیقه بعد
فقط پنج تا دیگه بیشتر نمونده بود که ببرم همه رو باهم برداشتم و داشتم میرفتم تعادل خودمو از دس دادم و افتادم که جونگکوک از پشت منو گرفت و بعد پرتم کرد اونور
ا.ت: ایی
کوک: بلند شو حواست کجاست دختر
ا.ت: ببخشید
تومنو پرت کردی من باید عذر خواهی کنم😡
کوک: اخه تو مگه چقدر زور داری میخوای این پنج تا رو ببری بلند شو الان خودم میبرمشون
ا.ت: بله ببخشید😔
کوک: سریع انجامشون بده
ا.ت: چشم
رفتم و شروع کردم به انجام دادن
ساعت ۸
همه رفته بودن فقط من بودم و فک کنم جونگکوک هم بود که درو باز کرد
کوک: نمیخوای بری
ا.ت: هنوز تموم نشده
کوک: از صبح تا الان گیر اینایی
ا.ت: خب ۱۳۶تا بودن
کوک: خب باشن تو باید اینقدر ضعیف کار کنی
ا.ت: الان تموم شدم
کوک: خب سریع برو
ا.ت: شما میموندید
کوک:به تو ربطی نداره
ا.ت: ببخشید
کیفمو برداشتم و خواستم برم که دیا دوباره اومد
دیا: جونگکوک تو اتاقشه
ا.ت: بله تو اتاقشه ولی ساعت کاری تموم شده
دیا: برای منو جونگکوک ساعت کاری مهم نیست بگو اینجاست
ا.ت: بله تو اتاقشه
دیا: توهم برو
کوک:اومدی
دیا: اره
کوک: منتظرت بودم
دیا: 😊
کوک: تو چته چرا داری نگاه میکنی برو
ا.ت: ببخشید
اینا دوتا میخوان تو شرکت این وقت شب چرا بمونن اصلا به من چه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*¹⁴
ا.ت: الان میام
رفتم تو اتاقش
ا.ت: من کجا بشینم
کوک: یعنی چی کجا بشینی پرونده هارو بردار برو بیرون
ا.ت: اخه خیلین
کوک: رو حرف من حرف نزن
ا.ت: چشم
به زور کم کم بردمشون بیرون
کوک: سریع ببرشون
ا.ت: چشم
چند دقیقه بعد
فقط پنج تا دیگه بیشتر نمونده بود که ببرم همه رو باهم برداشتم و داشتم میرفتم تعادل خودمو از دس دادم و افتادم که جونگکوک از پشت منو گرفت و بعد پرتم کرد اونور
ا.ت: ایی
کوک: بلند شو حواست کجاست دختر
ا.ت: ببخشید
تومنو پرت کردی من باید عذر خواهی کنم😡
کوک: اخه تو مگه چقدر زور داری میخوای این پنج تا رو ببری بلند شو الان خودم میبرمشون
ا.ت: بله ببخشید😔
کوک: سریع انجامشون بده
ا.ت: چشم
رفتم و شروع کردم به انجام دادن
ساعت ۸
همه رفته بودن فقط من بودم و فک کنم جونگکوک هم بود که درو باز کرد
کوک: نمیخوای بری
ا.ت: هنوز تموم نشده
کوک: از صبح تا الان گیر اینایی
ا.ت: خب ۱۳۶تا بودن
کوک: خب باشن تو باید اینقدر ضعیف کار کنی
ا.ت: الان تموم شدم
کوک: خب سریع برو
ا.ت: شما میموندید
کوک:به تو ربطی نداره
ا.ت: ببخشید
کیفمو برداشتم و خواستم برم که دیا دوباره اومد
دیا: جونگکوک تو اتاقشه
ا.ت: بله تو اتاقشه ولی ساعت کاری تموم شده
دیا: برای منو جونگکوک ساعت کاری مهم نیست بگو اینجاست
ا.ت: بله تو اتاقشه
دیا: توهم برو
کوک:اومدی
دیا: اره
کوک: منتظرت بودم
دیا: 😊
کوک: تو چته چرا داری نگاه میکنی برو
ا.ت: ببخشید
اینا دوتا میخوان تو شرکت این وقت شب چرا بمونن اصلا به من چه
#کوک
#فیک
#سناریو
۹.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.