𝑷𝒂𝒓𝒕:2
𝑷𝒂𝒓𝒕:2
"فقط یه لمس..."
راوی:شب شد و رسیدن...
(بابا لینو:ب.ل)
(مامان لینو:م.ل)
ب.ل:سلاااام
ب.ت:به به سلام رفیق
م.ل:سلام عزیزم
م.ت:سلام چقدر دیر سر میزنید اخههه
م.ل:دیگه شرمنده ایم (با خجالت و لبخند دوستانه)
راوی:لینو به همه سلام کرد و جون هو رو بغل کرد و چون ا.ت دیر اماده شد دیر اومد پایین و وقتی مینهو رو دید،آب دهن توی گلوش گیر کرد.
ا.ت:قرار نبود مثل اسمش جذاب باشه...
جون هو:(خنده ی ریز)
ا.ت:من شرمندم،سلام
لینو:سلام(با خنده ی صمیمانه)
راوی:همه نشستن و بعد از حدود ۱ ساعت و نیم جون هو،لینو رو به اتاقش برد و بحث خانواده ها به ازدواج مین هی و ا.ت رسید
م.ل:ا.ت قصد ازدواج نداری دخترم؟
ا.ت:چ..چی؟اوه ازدواج؟من نمیدونم. فکر نکنم
مین هی:منم نه فعلا،هنوز به کسی چشم پیدا نکردم.
ا.ت:مین هی بیا بریم اتاق من
مین هی:حتما بریم
ا.ت:چند سالت بود؟
مین هی:اوه من ۲۱ سالمه
ا.ت:یه سال ازم بزرگتری
مین هی:وو ۲۰ سالته؟
ا.ت:اره
مین هی:(لبخند مهربون)
ا.ت:جون هوی بی شعور،کتابمو برد با خودش
مین هی:این چیزا پیش میاد،فقط برو اروم بگیرش
ا.ت ویو:
مین هی دختر خیلی مهربون،خوشگل و ارومی بود و واقعا ادم رو به خودش جذب میکرد. رفتم اتاق جون هو و در زدم ولی با یه صحنه ی غیر قابل پیش بینی رو به رو شدم...
درسته...جون هو درو باز نکرد،مینهو درو باز کرد
"فقط یه لمس..."
راوی:شب شد و رسیدن...
(بابا لینو:ب.ل)
(مامان لینو:م.ل)
ب.ل:سلاااام
ب.ت:به به سلام رفیق
م.ل:سلام عزیزم
م.ت:سلام چقدر دیر سر میزنید اخههه
م.ل:دیگه شرمنده ایم (با خجالت و لبخند دوستانه)
راوی:لینو به همه سلام کرد و جون هو رو بغل کرد و چون ا.ت دیر اماده شد دیر اومد پایین و وقتی مینهو رو دید،آب دهن توی گلوش گیر کرد.
ا.ت:قرار نبود مثل اسمش جذاب باشه...
جون هو:(خنده ی ریز)
ا.ت:من شرمندم،سلام
لینو:سلام(با خنده ی صمیمانه)
راوی:همه نشستن و بعد از حدود ۱ ساعت و نیم جون هو،لینو رو به اتاقش برد و بحث خانواده ها به ازدواج مین هی و ا.ت رسید
م.ل:ا.ت قصد ازدواج نداری دخترم؟
ا.ت:چ..چی؟اوه ازدواج؟من نمیدونم. فکر نکنم
مین هی:منم نه فعلا،هنوز به کسی چشم پیدا نکردم.
ا.ت:مین هی بیا بریم اتاق من
مین هی:حتما بریم
ا.ت:چند سالت بود؟
مین هی:اوه من ۲۱ سالمه
ا.ت:یه سال ازم بزرگتری
مین هی:وو ۲۰ سالته؟
ا.ت:اره
مین هی:(لبخند مهربون)
ا.ت:جون هوی بی شعور،کتابمو برد با خودش
مین هی:این چیزا پیش میاد،فقط برو اروم بگیرش
ا.ت ویو:
مین هی دختر خیلی مهربون،خوشگل و ارومی بود و واقعا ادم رو به خودش جذب میکرد. رفتم اتاق جون هو و در زدم ولی با یه صحنه ی غیر قابل پیش بینی رو به رو شدم...
درسته...جون هو درو باز نکرد،مینهو درو باز کرد
۳.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.