افکت ترسناک از خودم:
افکت ترسناک از خودم:
صبح بلند شودم و لباسامو پوشیدم رفتم خونه مامان بزرگم دوساعت بعد دوستم یا همون فامیلم اومد بعد چند ساعت چندتا از دوستام هم از راه رسیدن داشتیم خوراکی میخوردیم و سر بال کن بودیم یه دفعه صدای آقا بزرگم که فوت کرده بود رو شیدنم و گفتم شاید دارم توحم میزنم اما بعد چند دقیقه آقا بزرگم جلوی چشمام ضاهر شود جیغ زدم و رفتم پیش مادر بزرگم اما جالب اینجاست که دوستام آقا بزرگم رو ندیدن،کل شب ترسیده بودم و تا اینکه خوابم برد ساعت سه بود که بیدار شودم و رفتم آب بخورم که عکسای آقا بزرگم همه جا بود یه دفعه انگار یکی از عکسا داشت به من نگاه میکرد من از ترس رفتم روی تخت و پتوع رو کشیدم رو خودم بعد چند دقیقه گفتم بهتر برم اینارو به مامان بزرگم بگم اما تا پام رو از اتاق برداشتم دیدم عکسی که داشت به من نگاه میکرد دیگه اونجا نیست........
اگه دوست داشتن بگین بقیه شم بزارم☺️
صبح بلند شودم و لباسامو پوشیدم رفتم خونه مامان بزرگم دوساعت بعد دوستم یا همون فامیلم اومد بعد چند ساعت چندتا از دوستام هم از راه رسیدن داشتیم خوراکی میخوردیم و سر بال کن بودیم یه دفعه صدای آقا بزرگم که فوت کرده بود رو شیدنم و گفتم شاید دارم توحم میزنم اما بعد چند دقیقه آقا بزرگم جلوی چشمام ضاهر شود جیغ زدم و رفتم پیش مادر بزرگم اما جالب اینجاست که دوستام آقا بزرگم رو ندیدن،کل شب ترسیده بودم و تا اینکه خوابم برد ساعت سه بود که بیدار شودم و رفتم آب بخورم که عکسای آقا بزرگم همه جا بود یه دفعه انگار یکی از عکسا داشت به من نگاه میکرد من از ترس رفتم روی تخت و پتوع رو کشیدم رو خودم بعد چند دقیقه گفتم بهتر برم اینارو به مامان بزرگم بگم اما تا پام رو از اتاق برداشتم دیدم عکسی که داشت به من نگاه میکرد دیگه اونجا نیست........
اگه دوست داشتن بگین بقیه شم بزارم☺️
۴.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.