که همون لحظه زنگ خور و تهیونگ بلند شد و دست ات رو گرفت ...
" 𝑀𝓎 𝓌𝒾𝓁𝒹 𝒷𝑜𝓎 𝒻𝒾𝓇𝑒𝒹 "
𝒫𝒶𝓇𝓉 : 𝟐𝟬
که همون لحظه زنگ خور و تهیونگ بلند شد و دست ات رو گرفت و بزور دستش رو میکشید و میبردش به سمت سالن ورزش...
آخ...آخ دستم...تهیونگ ولم کن....دستم....آخ
–...........
آخ...تهیونگ....تهیونگ
ات کلمه آخر رو با جیغ گفت که باعث شد تهیونگ وایسه
چته وحشی دستم و کندی*عصبی داد*
–چرا ازم دوری میکنی*اخم داد*
ها........
–چرا بهم اهمیت نمیدی...اوم فهمیدم دوسم نداری..پس چرا قبول کردی*ناراحت*
تهیونگ بعد از گفتن حرفاش روش رو از ات برگردوند و خواست بره که ات دستش رو گرفت و باعث متوقف شدنش شد
–دستتو بکش
ت.تهیونگ ببخشید..م.من..من نمیخواستم..... *گریه*
–نمیخواستی چی*عصبی برگشت سمت ات*
نمیخواستم ازت دوری کنم ف.فقط*گریه*
–.....
ف.فقط خجالت میکشیدم*گریه*
–اگه از با من بودن خجالت میکشی اصلا چرا قبولم کردی هااا
*دستاش رو دور کمر ته حلقه کرد*ببخشید معذرت میخوام من تو رو توی دنیا از همه چیز بیشتر دوست دارم بخشید تهیونگ * گریه *
–*محکم تر ات رو بغل کرد*گریه نکن خوشگلم دوست ندارم هیچوقت چشمات رو خیس ببینم
*گریه عر عر اضافی*
–هیشششش آروم باش
.................................................
*کافه*
آه زودتر رسیدی
–بشین
*نشست*
خوب چیکارم داشتی
–اول یه چیزی سفارش بده بعد میگم
باشه
ات منو رو برادشت و داشت میخوند
ویو تهیونگ
باید بهش بگم باید همین الان بهش بگم خیلی زمان ندارم چند روز دیگه بیشتر نمونده اوففففف خدا لعنتت کنه الان من چجوری بهش بگم(باباشو میگه)مطمئنم به محض اینکه بشنوه باهام کات میکنه...میدونم ناراحت میشه ولی چاره ای ندارم...خیلی میترسم..از این میترسم که ازدستش بدم
من اینو میخورم تو چی میخوری
–ه.ها هرچی برای خودت سفارش دادی منم همونو میخوام
باشه
ببخشید*صدا زدن گارسون*
گارسون : لطفا سفارشتون رو بفرمایید
من دوتا از این میخوام
گارسون : بله یکم طول میکشه
مشکلی نیست ممنون
*گارسون رفت*
تهیونگ....تهیونگ
–ه.ها بله
به چی فکر میکنی
–هیچی
هوم..عا..راستی چی میخواستی بهم بگی
–.........
" پایان فصل 1 "
دامه دارد....................
ببخشید چند روز فعالیت نداشتم
𝒫𝒶𝓇𝓉 : 𝟐𝟬
که همون لحظه زنگ خور و تهیونگ بلند شد و دست ات رو گرفت و بزور دستش رو میکشید و میبردش به سمت سالن ورزش...
آخ...آخ دستم...تهیونگ ولم کن....دستم....آخ
–...........
آخ...تهیونگ....تهیونگ
ات کلمه آخر رو با جیغ گفت که باعث شد تهیونگ وایسه
چته وحشی دستم و کندی*عصبی داد*
–چرا ازم دوری میکنی*اخم داد*
ها........
–چرا بهم اهمیت نمیدی...اوم فهمیدم دوسم نداری..پس چرا قبول کردی*ناراحت*
تهیونگ بعد از گفتن حرفاش روش رو از ات برگردوند و خواست بره که ات دستش رو گرفت و باعث متوقف شدنش شد
–دستتو بکش
ت.تهیونگ ببخشید..م.من..من نمیخواستم..... *گریه*
–نمیخواستی چی*عصبی برگشت سمت ات*
نمیخواستم ازت دوری کنم ف.فقط*گریه*
–.....
ف.فقط خجالت میکشیدم*گریه*
–اگه از با من بودن خجالت میکشی اصلا چرا قبولم کردی هااا
*دستاش رو دور کمر ته حلقه کرد*ببخشید معذرت میخوام من تو رو توی دنیا از همه چیز بیشتر دوست دارم بخشید تهیونگ * گریه *
–*محکم تر ات رو بغل کرد*گریه نکن خوشگلم دوست ندارم هیچوقت چشمات رو خیس ببینم
*گریه عر عر اضافی*
–هیشششش آروم باش
.................................................
*کافه*
آه زودتر رسیدی
–بشین
*نشست*
خوب چیکارم داشتی
–اول یه چیزی سفارش بده بعد میگم
باشه
ات منو رو برادشت و داشت میخوند
ویو تهیونگ
باید بهش بگم باید همین الان بهش بگم خیلی زمان ندارم چند روز دیگه بیشتر نمونده اوففففف خدا لعنتت کنه الان من چجوری بهش بگم(باباشو میگه)مطمئنم به محض اینکه بشنوه باهام کات میکنه...میدونم ناراحت میشه ولی چاره ای ندارم...خیلی میترسم..از این میترسم که ازدستش بدم
من اینو میخورم تو چی میخوری
–ه.ها هرچی برای خودت سفارش دادی منم همونو میخوام
باشه
ببخشید*صدا زدن گارسون*
گارسون : لطفا سفارشتون رو بفرمایید
من دوتا از این میخوام
گارسون : بله یکم طول میکشه
مشکلی نیست ممنون
*گارسون رفت*
تهیونگ....تهیونگ
–ه.ها بله
به چی فکر میکنی
–هیچی
هوم..عا..راستی چی میخواستی بهم بگی
–.........
" پایان فصل 1 "
دامه دارد....................
ببخشید چند روز فعالیت نداشتم
- ۱۵.۹k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط