گیسوکمندPartدستام گره هم بودو کلافه و سردرگم بودم سر

#گیسو_کمندPart:54دستام گره هم بودو کلافه و سردرگم بودم سرم درد میکرد
و مغزم هیچ دستوری نمیداد فقط میخاستم اون گردنبندو پیدا کنم از اینجا برم
چرا قصد نداشتم حرفی بزنم مثل دیوونه ها اتاقشو با چشام برسی میکردم
اوففف
_هوی راپنزل ..دنبال چی هستی نمیخای حرف بزنی ؟
مثل خنگا ک حرفشو نتونسته بودم هضم کنم گفتم _هاان!؟خندیدو تازه متوجه شدم صورتش چال داره خوشگل بود اما ایده ال نبود «رع جون خدت خر خودتی»
موهای خوبی داشت مو کلاغی وقتی رو پیشونیش میریخت هات ترش میکرد
کمند چرا داری توهم میزنی واییی خاک تو سر بیجنبت
ن بابا من کجام بیجنبس فقط نظر دادم
وگرنه کی میخاد از این تعریف کنه ایشش پسرع ی گاو
وقتی بدنش صاف تر کرد با حالت خاصی گفت؛گیسو کمند لال شده نمیخاد حرف بزنه! اره خب هرکی منو ببینه لال میشه
با چشم دنبال گردنبند میگشتم که با این حرفاش جوش زدم در حالی که سعی میکردم عصبانیتمو کنترل کنم با حالت سردو زمختی گفتم ؛ببینید اقای علیسان ...اسم من کمنده ن راپنزل ن گیسوکمند فک کنم تلفظ اسمم خیلی سخت نیست بعدشم خودتونو زیادم دست بالا نگیرید ی وقت کار دست خودتون میدید
ک بای تار ابروی بالا رفتش گفت ؛خب میخای الان منو بزنی !
با تعجب گفتم ؛نخیرم من همچین قصدی ندارم
'ولی مطمئن باش یکم دیگه زر بزنی انقدر خنسرد نیستم مرتیکه یابو گاو الاغ راسو
مرغ خر خفاش بوزینه ' 😒
با حالت خنثی گفت ؛اخه دستای مشت شدت ی چیز دیگه میگه
با بهت ب دستای مشت شدم ک شلوار پامو مشت کرده بود خیره شدم و زود کلافه بازشون کردم
نفس عمیقی کشیدم ک گفت ؛ اوکی نمیخای حرفی بزنی ؟!
اها پیداش کردم اخیش افتاده بود کنار میز کارش
+ اخیش پیداش کردم
هیی دارم چی میگم با کف دست زدم پیشونیم ک با تعجب برگشت پشت سرشو نگاه کردو گفت ؛چیو ؟!
حالا بفرما بدبخت شدم رفت ؛یعنی چیزه من عاشق بوکسم
خیره ب کیسه سیاهش شدو اهانی گفت و یجوری نمیدونم نتونستم بفهمم خیره اجزای صورتم گفت ؛منم همینطور
چطوره یکم امتحان کنیم یکم تعجب کردم ولی باید یطوری اون گردنبندو از اونجا ور میداشتم
سری تکون دادم
از روی تخت پرید اونور و منم رفتم کنارش هیکلش خب بود کیسشو اورد وسط و رفت از کمد کناریش ی بوکس ابی رنگ اورد و دستامو گرفت و میخاست کیسه هارو ب دستم ببنده گفت ؛من کلن کارم پارکوره ولی از این کیسه هم وقتی خیلی عصبیم استفاده میکنم چون نمیخام ب کسی صدمه بزنم من عصبی شم خیره شد تو چشام و گفت ؛وحشی میشم
جا خورد وقتی بوکس هارو دستم کرد گفت ضربه بزن ناچار نگاش کردم نمیتونستم بزنم فکرم پیش گردنبند بود ؛زود باش دختر بیخیال بزن کیسرو تو دستش سفت گرفته بود و من مثل ماست خیرش بودم
با یاد اوری تموم اتفاقات این چند ماه
دیدگاه ها (۲)

#گیسو_کمندPart:55دزدیده شدنم .کتک خوردنم . مجبور به کارهایی ...

#گیسو_کمندPart:56تموم قدرتی ک داشتمو جمع کردمو و با بدنم هول...

#گیسو کمندPart:53کامنت پلیز🙏 کنار زدو وارد اتاقش شد چن لحضه ...

#گیسو-کمندPart:52عجیب غریب و ترسناک بود با بینی خیلی بزرگ م...

پارت بیست‌و یکم امگای شیرین من 🌷ویو تهیونگ عمارت ساعت 11:45:...

#مافیای_من #P3لینو:میدونم مقصر منمپس......هان:«با گریه»نه......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط