خون اشام کیوت پارت ۲۳
میخواستم سیب رو بردارم که یکدفعه.....زارتتتت
+ جیییییییغغغ
یکی از شاخه ها شکست و اماده بودم که با مخ برم توی زمین ولی حس کردم روی هوا موندم. چ.چی وایسا ببینم نکنه...
+ ج.جیمین
منو توی بغلش گرفته بود. بغلش بهم ارامش میداد.
_ هی حالت خوبه؟؟؟(نگران)
+ ا.اره چیزی نشده..مرسی
_اخه کخ داری میری بالای درختتت
_ اگه نمیومدم تا الان ضربه مغزی شده بودی
+ من فکر نمیکردم بشکنه
_ سریع بریم خونه تا زخمت رو ببندم
+ باشه
سریع از بغلش اومدم پایین و سعی کردم خودم راه برم و بزور راه میرفتم پاهام خیلی درد میکرد.
از زبان جیمین:
این خانم لجباز با اینکه پاش درد میکنه ولی هی الکی میگه
براید استایل بغلش کردم.
+ یاااااا جیمینننن منو بزار پاییننن
_ چه قدر غر زدیییی
دیگه به غر زدناش اهمیت ندادم و بردمش خونه.
گذاشتمش روی مبل و رفتم پانسمان بیارم
از زبان جیا:
توی اتاق در حال قر دادن بودم که دیدم صدای باز شدن در اومد رفتم پایین و با چیزی که دیدم برگام ریخت.عررر لینا توی بغلش جیمین بودد باید یه عکس بگیرمم..یواشکی ازشون عکس گرفتم و خداروشکر نفهمیدن
= دختر با خودت چیکار کردی این چه وضشه
+ بابا چیزین نشده دیگه
= پس این زخمای عمم هس دیگه
_ داره دروغ میگه اون(ماجرا رو براش توضیح داد)
= لینا خاک بر سر چلاقت کنن
+ ای مرضض
_ جیا برو کنار بزار زخمشو ببندم
از زبان راوی:
جیمین زخمای لینا رو بست و بردش توی اتاق روی تخت و لینا هم خوابید که...
۲۵ لایک
+ جیییییییغغغ
یکی از شاخه ها شکست و اماده بودم که با مخ برم توی زمین ولی حس کردم روی هوا موندم. چ.چی وایسا ببینم نکنه...
+ ج.جیمین
منو توی بغلش گرفته بود. بغلش بهم ارامش میداد.
_ هی حالت خوبه؟؟؟(نگران)
+ ا.اره چیزی نشده..مرسی
_اخه کخ داری میری بالای درختتت
_ اگه نمیومدم تا الان ضربه مغزی شده بودی
+ من فکر نمیکردم بشکنه
_ سریع بریم خونه تا زخمت رو ببندم
+ باشه
سریع از بغلش اومدم پایین و سعی کردم خودم راه برم و بزور راه میرفتم پاهام خیلی درد میکرد.
از زبان جیمین:
این خانم لجباز با اینکه پاش درد میکنه ولی هی الکی میگه
براید استایل بغلش کردم.
+ یاااااا جیمینننن منو بزار پاییننن
_ چه قدر غر زدیییی
دیگه به غر زدناش اهمیت ندادم و بردمش خونه.
گذاشتمش روی مبل و رفتم پانسمان بیارم
از زبان جیا:
توی اتاق در حال قر دادن بودم که دیدم صدای باز شدن در اومد رفتم پایین و با چیزی که دیدم برگام ریخت.عررر لینا توی بغلش جیمین بودد باید یه عکس بگیرمم..یواشکی ازشون عکس گرفتم و خداروشکر نفهمیدن
= دختر با خودت چیکار کردی این چه وضشه
+ بابا چیزین نشده دیگه
= پس این زخمای عمم هس دیگه
_ داره دروغ میگه اون(ماجرا رو براش توضیح داد)
= لینا خاک بر سر چلاقت کنن
+ ای مرضض
_ جیا برو کنار بزار زخمشو ببندم
از زبان راوی:
جیمین زخمای لینا رو بست و بردش توی اتاق روی تخت و لینا هم خوابید که...
۲۵ لایک
۱۱.۴k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.