عکس های آیت الله خمینی می رود بالا با همه توان مشتم را

🌼عکس های آیت الله خمینی می رود بالا. با همه توان مشتم را گره می کنم و فریاد می کشم. تنم حسابی داغ شده است. نم نم باران چلانده می شود روی صورت گر گرفته ام💦 و دلم را پر از آرامش می کند. رفته رفته مردم هم قاطی ما می شوند باران یک باره شدت می گیرد🌨 عکس های جور واجور بین جمعیت پخش میشود غیر از آیت الله خمینی هیچ یک از آنها را نمی شناسم.

🌼می رسیم به خیابان اصلی شهر. سر و کلّه ماشین های نظامی پیدا میشود. جیپ ها مدام بالا و پایین می روند و ما را می پایند. وقتی قاطی جمع هستم هیچ احساس ترس ندارم، اما وقتی تنها هستم حتی جرأت نمی‌کنم نگاهشان کنم.
یک جوانی دوان دوان می آید قاطیِ جمع، بلندگوی دستی آورده است.
یکی دیگر که شبیه معلم هاست بلندگو را از او می گیرد و شعار می‌دهد : «فرموده روح الله چنین است».
فریاد می کشیم : «سکوت وسازش کار خائنین است».

🌼 هر بار که فریاد می کشم گویی همه عقده های دلم میریزد:
«ای شاه خائن آواره کردی
خاک وطن را ویرانه کردی
کشتی جوانان وطن آه و واویلا
کردی هزاران در کفن آه و واویلا»
«مرگ بر شاه ، مرگ بر شاه»
دیگر ناراحتی‌ها فراموشم شده است.
#کتاب_نرگس #رمان_نوجوان #بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🌼چشمهایم از بی خوابی دو کاسه خون است.👀دیشب تا صبح مشغول بودی...

تاحال و هوای دل من بارانیستآقا بطلب که در دلم طوفانیستهرکس ک...

🌼نشسته ایم به خوردن صبحانه، 🍱صدای موزیک🎧 می‌آید. شاطر نگاهی ...

🌼باران می بارد.🌧 بچه های کلاس و محله با سر و روی خیس مثل مور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط