🌼چشمهایم از بی خوابی دو کاسه خون است.👀دیشب تا صبح مشغول ب
🌼چشمهایم از بی خوابی دو کاسه خون است.👀دیشب تا صبح مشغول بودیم. سرتاسر کوچه مسجد را چراغانی کردیم.💡
عکس تک تک شهدای محل را چسباندیم به دیوار و تابلوهای از عکس امام و علمای اسلام مثل آیت الله مرعشی و آیت الله گلپایگانی درست کردیم حاج آقا گفت : «عکس بزرگ امام را بزنین سر کوچه و روی پارچهای بنویسین در بهار آزادی جای شهدا خالی».
🌼حاج آقا می گفت : «امام فردا می خواهد بیاید» . وقتی این خبر را داد بعضی ها گریه شان گرفت. 😭از جمله خود من یاد حاج احمد افتادم و یعقوبی و اولیای از همه بیشتر یاد دایی.
🌼 آمدم مدرسه فکری به ذهنم رسید. به بچه ها گفتم پول هایشان را بگذارند روی هم تا دسته گل بخریم و در جای خالی یعقوبی بگذاریم. بچه ها رفتند برای خرید.
این زنگ با آقای کدخدایی داریم هنوز نیامده. سومی ها می گویند که دیگر به مدرسه نمی آید، نه تنها او بلکه خیلی های دیگر از جمله خانوم فرحزاد خانم بهداشت و آقای مدیر😲🤗.
#کتاب_نرگس #بریده_کتاب #رحیم_مخدومی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
عکس تک تک شهدای محل را چسباندیم به دیوار و تابلوهای از عکس امام و علمای اسلام مثل آیت الله مرعشی و آیت الله گلپایگانی درست کردیم حاج آقا گفت : «عکس بزرگ امام را بزنین سر کوچه و روی پارچهای بنویسین در بهار آزادی جای شهدا خالی».
🌼حاج آقا می گفت : «امام فردا می خواهد بیاید» . وقتی این خبر را داد بعضی ها گریه شان گرفت. 😭از جمله خود من یاد حاج احمد افتادم و یعقوبی و اولیای از همه بیشتر یاد دایی.
🌼 آمدم مدرسه فکری به ذهنم رسید. به بچه ها گفتم پول هایشان را بگذارند روی هم تا دسته گل بخریم و در جای خالی یعقوبی بگذاریم. بچه ها رفتند برای خرید.
این زنگ با آقای کدخدایی داریم هنوز نیامده. سومی ها می گویند که دیگر به مدرسه نمی آید، نه تنها او بلکه خیلی های دیگر از جمله خانوم فرحزاد خانم بهداشت و آقای مدیر😲🤗.
#کتاب_نرگس #بریده_کتاب #رحیم_مخدومی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
۳.۱k
۰۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.