Ƒムイɨℳⓐ
Ƒムイɨℳⓐ
از آخرین باری که دیدمت
خیلی وقته میگذره...
اونقدری میگذر که،
همه ی اون تصویرای رنگی
شده محو و تار...
بهش فکر کردم و مو به مو برسیش کردم...
دست میکشم به موهامو
بو میکنم اون عطرتو،روی لباسمو
میبندم چشمامو،
تو رو بازم حس میکنم،کنارمو
میمیرم...
میمیرم
ولی بازم نفس میکشم...
میخوام بازم ادامه بدمت..
حتی به یاد اخرین دیدار...
حالا باز،تو رو تجسم میکنم
که کنارم نشستی
میخندی
دستامو میگیری
و من،بازم میمیرم...
.
دیدنت نزدیکه...
لحظه ی دوباره بوسیدنت...
تقویمم،روزای نبودنتو
خط زد و رسید به روزی که
توی قلب من،غوغاست...
توی چشم من،باز تو میفتی
به دلم،مِهرِ بیشترت...
میخوام اینبار
خوب نگات کنم
زیاد نگات کنم
توی گوشت زمزمه کنم؛
تو،دلبر قشنگ منی
جانِ جانانِ منی
اخ،که چقدر دنیا بدون شنیدن
صدات،لال و بی مهربونیات زمخت و سرد...
اینبار،
میمیرم برا تو
تموم میشم
درست،وقتی که خوشِ حالم...
تو،میای
درست مثل پیراهن یوسف برای من نابینا
مثل،به نشونه از راه های دور...
میای و میگیرمت تو آغوش
جوری که دیگه،نفس نکشم
جوری،که از این خوابِ شیرین دیگه بلند نشم...
از آخرین باری که دیدمت
خیلی وقته میگذره...
اونقدری میگذر که،
همه ی اون تصویرای رنگی
شده محو و تار...
بهش فکر کردم و مو به مو برسیش کردم...
دست میکشم به موهامو
بو میکنم اون عطرتو،روی لباسمو
میبندم چشمامو،
تو رو بازم حس میکنم،کنارمو
میمیرم...
میمیرم
ولی بازم نفس میکشم...
میخوام بازم ادامه بدمت..
حتی به یاد اخرین دیدار...
حالا باز،تو رو تجسم میکنم
که کنارم نشستی
میخندی
دستامو میگیری
و من،بازم میمیرم...
.
دیدنت نزدیکه...
لحظه ی دوباره بوسیدنت...
تقویمم،روزای نبودنتو
خط زد و رسید به روزی که
توی قلب من،غوغاست...
توی چشم من،باز تو میفتی
به دلم،مِهرِ بیشترت...
میخوام اینبار
خوب نگات کنم
زیاد نگات کنم
توی گوشت زمزمه کنم؛
تو،دلبر قشنگ منی
جانِ جانانِ منی
اخ،که چقدر دنیا بدون شنیدن
صدات،لال و بی مهربونیات زمخت و سرد...
اینبار،
میمیرم برا تو
تموم میشم
درست،وقتی که خوشِ حالم...
تو،میای
درست مثل پیراهن یوسف برای من نابینا
مثل،به نشونه از راه های دور...
میای و میگیرمت تو آغوش
جوری که دیگه،نفس نکشم
جوری،که از این خوابِ شیرین دیگه بلند نشم...
۱۲.۶k
۰۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.