عشق بی رحم پارت: ۱۴
لیا: باشه میرم فقط بزارین یه بار میا رو ببینم خواهش میکنم
جیمین: ببینیش که چی بشه ها بتمرگ سر جات صداتم درنیاد (جدی و سرد)
لیا: عوضی من تا میا رو نببینم سرو صدا میکنم داد میزنم و خسته نمیشم آقای پارک جیمین (جدی و سرد توی چشمای جیمین زل زده بود)
جونگ کوک: بسه دیگه فقط پنج دقیقه میتونی ببینیش فکر فرار به ذهنتون نرسه چون گیرتون میارم الانم پاشو ببری اون هرزه کوچولو رو ببینی (پوزخند و سرد)
لیا: مردیتکه عوضی فقط یه بار دیگه بشنوم به میا بگی هرزه اون وقت من میدونم با تو (جدی و سرد)
جونگ کوک: اوه لیا میدونی وقتی عصبی میشی خیلی خاص میشی ولی حیف دختر جانگ هوسوک هستی و عموتم مین یونگی هستش پس تا وقتی زنده ای باید عذاب بکشی (خب لیا برد پیش میا)
میا: تورخدا برین کنار
لیا: میا عزیزم من اومدم آبجی من اومدم
میا: لیا آبجی چرا انقد دیر اومدی ها من داشتم سکته میکردم خیلی میترسم جئون بخواد باهام کاری کنه بیا فرار کنیم بریم (گریه شدید)
لیا: میا آروم باش. عزیزم ما نمیتونیم فرار کنیم چون قبل از اینکه بیام اینجا جئون فکر فرار به ذهنتون نرسه چون گیرتون میارم بیا بغلم میا آدمای پیشت درن اما آروم بهت میگم من راه فرار پیدا کردم یه فکریم داریم اینجا پنجره دستشویی بزرگه از اونجا میشه فرار خب ببین من به یه بهونی میام پیش ات خب بعد فرار می کنیم الان باید بریم حواست به خودت باشه (هم دیگرو بغل میکنن لیا میره توی اتاقش)
ساعت ۳:۳٠ شب
لیا: هوی کسی نیست حالم بده میخوام برم دستشویی هوی (عربده)
هانچو: اوف چته عربده میزنی ها (جدی و سرد)
لیا: حالم خوب نیست باید برم دستشویی لطفا 🥺
(خب لیا بهونه دستشویی رفت سمت اتاق میا هانچو توی آشپز بود)
لیا: میا منم درو باز کن زود باش (آروم)
میا: باش اومدم (آروم و درو باز کرد)
لیا: خب زود بریم راستی پنجره باز کردی (آروم)
میا: آره بریم (رفتن توی دستشویی و از پنجره اش فرار کردن اما بادیگارد خیلی زیاد بودن)
میا: لیا الان چجوری فرار کنیم اینجا پر از بادیگارده که نمیشه از جلوشون رد بشیم
لیا: وای نه میا ساکت هانچو فهمید من نیستم چه خاکی توی سرم بگیرم ها فهمیدم مین یونگی بهم کلید خونه رو داد گفت اگه فرار کردین برین اونجا گفت سمت چپ عمارت میخوره به خونه ای زود باش جیمین با جئون دارن میان
(خب خب لیا با میا رفتن توی خونه ای خیلی خوشحال بودین از دسته جئون و جیمین فرار کنین ولی)
جیمین: ببینیش که چی بشه ها بتمرگ سر جات صداتم درنیاد (جدی و سرد)
لیا: عوضی من تا میا رو نببینم سرو صدا میکنم داد میزنم و خسته نمیشم آقای پارک جیمین (جدی و سرد توی چشمای جیمین زل زده بود)
جونگ کوک: بسه دیگه فقط پنج دقیقه میتونی ببینیش فکر فرار به ذهنتون نرسه چون گیرتون میارم الانم پاشو ببری اون هرزه کوچولو رو ببینی (پوزخند و سرد)
لیا: مردیتکه عوضی فقط یه بار دیگه بشنوم به میا بگی هرزه اون وقت من میدونم با تو (جدی و سرد)
جونگ کوک: اوه لیا میدونی وقتی عصبی میشی خیلی خاص میشی ولی حیف دختر جانگ هوسوک هستی و عموتم مین یونگی هستش پس تا وقتی زنده ای باید عذاب بکشی (خب لیا برد پیش میا)
میا: تورخدا برین کنار
لیا: میا عزیزم من اومدم آبجی من اومدم
میا: لیا آبجی چرا انقد دیر اومدی ها من داشتم سکته میکردم خیلی میترسم جئون بخواد باهام کاری کنه بیا فرار کنیم بریم (گریه شدید)
لیا: میا آروم باش. عزیزم ما نمیتونیم فرار کنیم چون قبل از اینکه بیام اینجا جئون فکر فرار به ذهنتون نرسه چون گیرتون میارم بیا بغلم میا آدمای پیشت درن اما آروم بهت میگم من راه فرار پیدا کردم یه فکریم داریم اینجا پنجره دستشویی بزرگه از اونجا میشه فرار خب ببین من به یه بهونی میام پیش ات خب بعد فرار می کنیم الان باید بریم حواست به خودت باشه (هم دیگرو بغل میکنن لیا میره توی اتاقش)
ساعت ۳:۳٠ شب
لیا: هوی کسی نیست حالم بده میخوام برم دستشویی هوی (عربده)
هانچو: اوف چته عربده میزنی ها (جدی و سرد)
لیا: حالم خوب نیست باید برم دستشویی لطفا 🥺
(خب لیا بهونه دستشویی رفت سمت اتاق میا هانچو توی آشپز بود)
لیا: میا منم درو باز کن زود باش (آروم)
میا: باش اومدم (آروم و درو باز کرد)
لیا: خب زود بریم راستی پنجره باز کردی (آروم)
میا: آره بریم (رفتن توی دستشویی و از پنجره اش فرار کردن اما بادیگارد خیلی زیاد بودن)
میا: لیا الان چجوری فرار کنیم اینجا پر از بادیگارده که نمیشه از جلوشون رد بشیم
لیا: وای نه میا ساکت هانچو فهمید من نیستم چه خاکی توی سرم بگیرم ها فهمیدم مین یونگی بهم کلید خونه رو داد گفت اگه فرار کردین برین اونجا گفت سمت چپ عمارت میخوره به خونه ای زود باش جیمین با جئون دارن میان
(خب خب لیا با میا رفتن توی خونه ای خیلی خوشحال بودین از دسته جئون و جیمین فرار کنین ولی)
۴.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.