کارخونه حیوون سازی پارت: ۱۳
تهیونگ: خب آره کشتمش که چی؟
لیا: تو اصلا میفهمی چی داری. میگی ها تو الان. یه آدم کشتی میفهی (داد)
تهیونگ: اگه نمی کشتمش اون شمارو می کشت لیا بسه کن دیگه و سرم داد نزن فهمیدی
لیا: به من نگو چیکار کنم چیکار نکنم ما برای نجات جون این آدما بهتون قراره کمک کنیم و تو بعد جلوی ما یکی. رو کشتی ما با تو جایی نمیایم (داد)
تهیونگ: بقیه میتونن نمیاین ولی تو میای چون تو زن داداش منی فهمیدی (عربده)
میا: لیا این چی میگه چه زن دادشی ها با اون شیطان ازدواج کردی (شوکه و عصبی)
لیا: هوف بچه امروز جونگ کوک اومد تا باهام حرف بزنه بهم گفت شما این همکاری قبول میکنند منم گفتم آره بعد بهم زن داداش منم شوکه شدم بهش گفتم چرا داری چرت پرت میگی گفت شما قبول کردین باهامون همکاری کنیم اما نپرسیدید چه نوع همکاری گفت تو باید دو ماه قرار دادی نقشه زن جیمین بازی کنی منم قبول کردم باز منو با جون آدما تهیدید کردن منم مجبور شدم قبول کنم و تهیونگ من هنوز هیچی رو امضا نکردم پس زن جیمین نیستم (عصبی)
تهیونگ: زن داداشه عزیزم بزودی که امضا میکنی الانم سریع بیاین بریم حوصله بچه بازیاتونو. ندارم (سرد)
میا: من جای نمیام حالا میخواین جون آدما رو بگیرین به من ربطی نداره (عربده)
لیا: میا درک کن ما واسه چی اینجایم الکی که اینجا نیستم بیا آبجی جونم بریم دخترا برین توی ون تا ما بیایم (آروم)
دخترا سرشون تکون میدن با چمندون میرن سمت ون
میا: لیا هر.چی بشه من نمیام (داد)
لیا: میا ببین....
میا: من نمیام توهم با اون عوضی خوش باش (داد)
لیا محکم. میزنه توی گوشه میا
لیا: فکر. کردی از روی دل خوشم با اون دارم ازدواج میکنم ها میا خودت بیشتر از همه میدونی من چقدر سر اینکه توی دنیا انسانا نیفته سختی کشیدم من اگه ازدواج نکنم همه میمیرن بعد جواب مادر و. ملکه و عالیجناب چی بدم بگم خواهر راضی نبود فقط برای دو ماه اون شیطان تحمل کنه بهم گفت بزارن آدما بمیرن واسم مهم. نیست میا تو. کیه انقد خود خواه سنگ دل شدی تو خواهر ملکه بهشت هستی نه خواهر پادشاه شیطانان فهمیدی الانم. عین آدم راه میفتی میریم (عربده)
میا: با باشه هق هق (گریه)
لیا: میا ببخشید دست روت بلند کردم ولی توهم نباید خود خواه باشی بیا بغلم (میا میره بغل لیا و سوار ون میشین میا توی راه توی بغل لیا میخوابه و بعد 40 دقیقه میرسه ان عمارت جیمین)
جونگ کوک: به به خوش اومدین به خونه ی جدیدتون یا نه زندان تون مگه زن داداش جونم (سرد و پوزخند)
لیا: خفه شو اون شیطان کجاست ها (سرد و جدی)
یونگی: یا زن داداش نیاز نیست انقد عصبی باشی (پوزخند صدا دار)
لیا: تو اصلا میفهمی چی داری. میگی ها تو الان. یه آدم کشتی میفهی (داد)
تهیونگ: اگه نمی کشتمش اون شمارو می کشت لیا بسه کن دیگه و سرم داد نزن فهمیدی
لیا: به من نگو چیکار کنم چیکار نکنم ما برای نجات جون این آدما بهتون قراره کمک کنیم و تو بعد جلوی ما یکی. رو کشتی ما با تو جایی نمیایم (داد)
تهیونگ: بقیه میتونن نمیاین ولی تو میای چون تو زن داداش منی فهمیدی (عربده)
میا: لیا این چی میگه چه زن دادشی ها با اون شیطان ازدواج کردی (شوکه و عصبی)
لیا: هوف بچه امروز جونگ کوک اومد تا باهام حرف بزنه بهم گفت شما این همکاری قبول میکنند منم گفتم آره بعد بهم زن داداش منم شوکه شدم بهش گفتم چرا داری چرت پرت میگی گفت شما قبول کردین باهامون همکاری کنیم اما نپرسیدید چه نوع همکاری گفت تو باید دو ماه قرار دادی نقشه زن جیمین بازی کنی منم قبول کردم باز منو با جون آدما تهیدید کردن منم مجبور شدم قبول کنم و تهیونگ من هنوز هیچی رو امضا نکردم پس زن جیمین نیستم (عصبی)
تهیونگ: زن داداشه عزیزم بزودی که امضا میکنی الانم سریع بیاین بریم حوصله بچه بازیاتونو. ندارم (سرد)
میا: من جای نمیام حالا میخواین جون آدما رو بگیرین به من ربطی نداره (عربده)
لیا: میا درک کن ما واسه چی اینجایم الکی که اینجا نیستم بیا آبجی جونم بریم دخترا برین توی ون تا ما بیایم (آروم)
دخترا سرشون تکون میدن با چمندون میرن سمت ون
میا: لیا هر.چی بشه من نمیام (داد)
لیا: میا ببین....
میا: من نمیام توهم با اون عوضی خوش باش (داد)
لیا محکم. میزنه توی گوشه میا
لیا: فکر. کردی از روی دل خوشم با اون دارم ازدواج میکنم ها میا خودت بیشتر از همه میدونی من چقدر سر اینکه توی دنیا انسانا نیفته سختی کشیدم من اگه ازدواج نکنم همه میمیرن بعد جواب مادر و. ملکه و عالیجناب چی بدم بگم خواهر راضی نبود فقط برای دو ماه اون شیطان تحمل کنه بهم گفت بزارن آدما بمیرن واسم مهم. نیست میا تو. کیه انقد خود خواه سنگ دل شدی تو خواهر ملکه بهشت هستی نه خواهر پادشاه شیطانان فهمیدی الانم. عین آدم راه میفتی میریم (عربده)
میا: با باشه هق هق (گریه)
لیا: میا ببخشید دست روت بلند کردم ولی توهم نباید خود خواه باشی بیا بغلم (میا میره بغل لیا و سوار ون میشین میا توی راه توی بغل لیا میخوابه و بعد 40 دقیقه میرسه ان عمارت جیمین)
جونگ کوک: به به خوش اومدین به خونه ی جدیدتون یا نه زندان تون مگه زن داداش جونم (سرد و پوزخند)
لیا: خفه شو اون شیطان کجاست ها (سرد و جدی)
یونگی: یا زن داداش نیاز نیست انقد عصبی باشی (پوزخند صدا دار)
۵.۵k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.