Part

#Part43


- بچه برو اونور خستم کار دارم باید برم خونه ...
- خونه تو و داداشت و نداره که ...
- اون پسر عمومه !
- سهیل من خسته شدم دیگه
اونجا حوصله ام سر میره این یاشار هم که همش جفت منه و اون ارسلان هم که همش دنبال هول بازیه ! اوجا فقط با تو راحتم ... بیا ترو خدا
- هول بازی ؟ جریان چی ....
با اومدن یاشار حرفم‌ نصفه موند
- پاشو باید برگردیم عمارت !
- صبر کن دارم با سهیل صحبت میکنم
- دل و قلوه گرفتنتون بمونه واسه بعد من الاف شماها نبستم !
یالا پاشو
#هلیا
- میگم صب ...
با تمام ریلکس بودن مچ دستمو محکم گرفت و کشیدم دنبال خودش‌ ...
خیلی سعی داشتم دستم و در بیارم اما نمیشد که نمیشد ...
- ولم کن عوضی ... آشغال میگم ول کن دستمو کند .... با تو هم
- میبندی دهنتو یانه؟
- حرف دهنتو ب
با کشیده ای که زد تو دهنم مزه خونو احساس کردم از بس که دستش سنگین بود ...
- راه بیوفت !
- حالم بهم میخوره ازت آشغال
- منم همینطور !
دیگه تا رسیدن به ماشین خفه شده بودم و سعید میکروم که خون توی دهنمو قورت ندم
با رسیدن به روشویی دستمو از تو دستش در آوردم و پا تند کردم اون سمت
با سرفه های متوالی هرچی خون بود و تف کردم
دیدگاه ها (۵)

بچها پارت قبلی و کامل نزاشتم اینو بخونید #Part44#فردا صبح او...

#Part45هیچی ازش یادم نیست ... فقطهمزمان با جمله بعدیم شیشه م...

#Part42- دعواتون شده ؟ آخه... انگار یاشار هم‌ ناراحته چون وق...

#Part41ولی با دیدن فردی که نشسته بود و خستگی از سر روش می‌با...

مامان من کیه؟ *یوری چاقو رو میگیره*یوری:د..داری چیکار میکنی؟...

خون آشام من_𝗽𝗮𝗿𝘁𝟯اون دختر به سمتم حمله ور شدو با سرعت زیادی ...

رمان جونکوک { عمارت ارباب }

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط