بچها پارت قبلی و کامل نزاشتم اینو بخونید
بچها پارت قبلی و کامل نزاشتم اینو بخونید
#Part44
#فردا صبح
اون شب هرچی سعی میکرد باهام صحبت کنه تا ببینه حالم چطوره جوابی نگرفت و شد فردا ...
صبح با صدای در زدن اتاقم چشامو باز کردم که دیدم پری اومده
- سلام خانم خوبید ببخشید بیدارتون کردم صبحوننتون آمادست
- ممنون نمیخورم...
- فقط آقا گفتن از خونه برید بیرون و تازمانی که نگفتن هم نیاید ...
- چرا ؟
- فقط همینو اجازه دارم بگم که هرسال این روز و اکثر روزهای یکشنبه تونه باید خالی باشه
- واسه چی ؟
- گفتمکه اجازه دادم فقط همینو بگم ... با اجازه
این پسر زیادی عجیبه باید برم خودم ازش بپرسم
.......
- بیا تو ...
وارد اتاقش شدم که متوجه دود غلیظ سیگار و بوی مشروب شدم
- چته
میخواستم بپرسمکه چرا باید از خونه بیرون باشم ؟
- چونکه من میگم !
- خب وایه چی ؟ دلیلش چیه ؟
- به تو ربطی نداره
- پس منم نمیرم!
- نرو به درک .... ولی حق نداری بیای تو اتاقم !
بعد این حرفش به توجه به اون حال خراب رفتم تو اتاقم
......
#یاشار
یکشنبه ها
از یکشنبه ها متنفرم !
روزی که باعث بد بختی و بیچارگیم شد !
روزی که تا خرخره سیگار میکشم و مشروب میخورم ... تا فقط یه لحظه توهم بزنم و مامانم و دوباره ببینم ... فقط یه لحظه!
توی این روز اونقدر مثل ۱۹ سال پیش شکسته و درمونده میشدم که نمیخوام هیشکی این حالمو ببینه . میرم پاینو یه شیشه پر مشروب میارم چون اون دولیوان بود فقط ولی نای برگشت و ندارم ...
وسط خونه میشینم و یه لیوان میخورم .
لیوان دوم
لیوان سوم
لیوان چهارم
لیوان پنجم
حالا احساس گیج بودن و نبودن تو حال خودم باعث میشه به خودم برگردم و دیگه اون آدم مغرور ساختگی نباشم ...
میرم و روسریشو میارم و بو میکنم
بو میکنم و قلل خودم و به درد میارم
- خخددااااااااااااا میشنوییییییییی! میبینییییییی ! الان منو میبینییییی ؟ اونشب و چیییی اونموقع رو دیددی؟ مگه نمیگی ظلم پابرجا نمیمونه پ کووووو چرا تموم نمیشهههه
چرا بس نمیکنی دیگه نمیکشم
صدام دیگه کم کم تحلیل رفت
- به ولله که نمیکشم ... خسته شدم از نقش بازی کردن ... د منم بکش شاید بشه باز ببینمش. دلم واسش تنگ شده بدجور ... هیچی ازش یادم نیست ... فقط
همزمان با جمله بعدیم شیشه مشروبو کوبوندم که با صدای بدی شکست
#Part44
#فردا صبح
اون شب هرچی سعی میکرد باهام صحبت کنه تا ببینه حالم چطوره جوابی نگرفت و شد فردا ...
صبح با صدای در زدن اتاقم چشامو باز کردم که دیدم پری اومده
- سلام خانم خوبید ببخشید بیدارتون کردم صبحوننتون آمادست
- ممنون نمیخورم...
- فقط آقا گفتن از خونه برید بیرون و تازمانی که نگفتن هم نیاید ...
- چرا ؟
- فقط همینو اجازه دارم بگم که هرسال این روز و اکثر روزهای یکشنبه تونه باید خالی باشه
- واسه چی ؟
- گفتمکه اجازه دادم فقط همینو بگم ... با اجازه
این پسر زیادی عجیبه باید برم خودم ازش بپرسم
.......
- بیا تو ...
وارد اتاقش شدم که متوجه دود غلیظ سیگار و بوی مشروب شدم
- چته
میخواستم بپرسمکه چرا باید از خونه بیرون باشم ؟
- چونکه من میگم !
- خب وایه چی ؟ دلیلش چیه ؟
- به تو ربطی نداره
- پس منم نمیرم!
- نرو به درک .... ولی حق نداری بیای تو اتاقم !
بعد این حرفش به توجه به اون حال خراب رفتم تو اتاقم
......
#یاشار
یکشنبه ها
از یکشنبه ها متنفرم !
روزی که باعث بد بختی و بیچارگیم شد !
روزی که تا خرخره سیگار میکشم و مشروب میخورم ... تا فقط یه لحظه توهم بزنم و مامانم و دوباره ببینم ... فقط یه لحظه!
توی این روز اونقدر مثل ۱۹ سال پیش شکسته و درمونده میشدم که نمیخوام هیشکی این حالمو ببینه . میرم پاینو یه شیشه پر مشروب میارم چون اون دولیوان بود فقط ولی نای برگشت و ندارم ...
وسط خونه میشینم و یه لیوان میخورم .
لیوان دوم
لیوان سوم
لیوان چهارم
لیوان پنجم
حالا احساس گیج بودن و نبودن تو حال خودم باعث میشه به خودم برگردم و دیگه اون آدم مغرور ساختگی نباشم ...
میرم و روسریشو میارم و بو میکنم
بو میکنم و قلل خودم و به درد میارم
- خخددااااااااااااا میشنوییییییییی! میبینییییییی ! الان منو میبینییییی ؟ اونشب و چیییی اونموقع رو دیددی؟ مگه نمیگی ظلم پابرجا نمیمونه پ کووووو چرا تموم نمیشهههه
چرا بس نمیکنی دیگه نمیکشم
صدام دیگه کم کم تحلیل رفت
- به ولله که نمیکشم ... خسته شدم از نقش بازی کردن ... د منم بکش شاید بشه باز ببینمش. دلم واسش تنگ شده بدجور ... هیچی ازش یادم نیست ... فقط
همزمان با جمله بعدیم شیشه مشروبو کوبوندم که با صدای بدی شکست
۲.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.