پارت
پارت۳۱
دست ماکیا تو دستای کی وو حلقه زده بود
پسرا با دیدن این صحنه همه تعجب کرده بودن و البته جونگکوک از عصبانیت خون تو رگاش خشک شده بود
کی وو:به به جئون خیلی خوشحالم که اومدی میخوام دوست دختر عزیزم و بهتون نشون بدم پارک میون
ماکیا:از دیدن تون خوشحالم پارک میون هستم
جیمین:تو تو
ماکیا با نگاهش به جیمین فهموند که نباید چیزی بگه
جونگکوک:تو به چه جراتی
کی وو:چه خشن ولی باید بدونی که من بزور میون و نیوردم به اینجا اون با پای خودش اومد توی خونه ی من و البته رابطه ما برای خیلی وقت پیشه مگه نه میون
ماکیا:البته عشق ما برای خیلی وقته
جونگکوک:میون
ماکیا:لطفا بس کن عزیزم حالم کمی ناخوشه میشه بریم
کی وو:اوه البته مینه کمک به میون کن و ببرش بشینه
مینه:چشم ارباب
کی وو نزدیک به جونگکوک شد و با حالت تمسخر امیزی گفت
کی وو:از توی زندگی دوست دخترم بیرون برو و البته دخالت هم نکن اون از اول ماله خودم بوده نمیدونم تو چطور نفهمیدی
و از پیش جونگکوک رفت
جونگکوک حسابی عصبی شده بود
ماکیا:مینه من چیکار کنم اون منو میکشه بعد از کی وو
مینه:نگران نباش
ماکیا:اون خیلی خشنه و حالا هم که یکی بهش ضربه زده دیگه بدتر میشه اون مطمئنن منو میکشه
مینه:نترس فعلا کی وو مراقبه و ما اینجاییم
ماکیا:امیدوارم
کی وو پیش ماکیا اومد تا باهاش حرف بزنه
کی وو:من نمیزارم چیزیت بشه مگه اینکه خودت بخوای چیزی بشه و یا بلایی سرت بیاد
ماکیا:باشه اه
مینه :چیشد
ماکیا:فک کنم اثر مسکن رفته نمیتونم اه
کی وو:مینه کمکش کن و به اتاقش ببرش
مینه:کدوم اتاق
کی وو:اتاقی براش آماده کردم فعلا ببرش اونجا کنار اتاق مهمان ته راه رو
مینه:چشم ارباب
مینه دست ماکیا رو گرفت و کمکش کرد بلند بشه
مسکن اثرش رفت و ماکیا دردش شدید شد بزور سرپا ایستاده بود
جونگکوک با دیدن این صحنه حالش بد شد چون کسی که عاشقش بود داشت عذاب میکشید
ولی الان نفرت جای عشق و گرفته بود و حتی جیمین از خواهرش متنفر شد
...............
دست ماکیا تو دستای کی وو حلقه زده بود
پسرا با دیدن این صحنه همه تعجب کرده بودن و البته جونگکوک از عصبانیت خون تو رگاش خشک شده بود
کی وو:به به جئون خیلی خوشحالم که اومدی میخوام دوست دختر عزیزم و بهتون نشون بدم پارک میون
ماکیا:از دیدن تون خوشحالم پارک میون هستم
جیمین:تو تو
ماکیا با نگاهش به جیمین فهموند که نباید چیزی بگه
جونگکوک:تو به چه جراتی
کی وو:چه خشن ولی باید بدونی که من بزور میون و نیوردم به اینجا اون با پای خودش اومد توی خونه ی من و البته رابطه ما برای خیلی وقت پیشه مگه نه میون
ماکیا:البته عشق ما برای خیلی وقته
جونگکوک:میون
ماکیا:لطفا بس کن عزیزم حالم کمی ناخوشه میشه بریم
کی وو:اوه البته مینه کمک به میون کن و ببرش بشینه
مینه:چشم ارباب
کی وو نزدیک به جونگکوک شد و با حالت تمسخر امیزی گفت
کی وو:از توی زندگی دوست دخترم بیرون برو و البته دخالت هم نکن اون از اول ماله خودم بوده نمیدونم تو چطور نفهمیدی
و از پیش جونگکوک رفت
جونگکوک حسابی عصبی شده بود
ماکیا:مینه من چیکار کنم اون منو میکشه بعد از کی وو
مینه:نگران نباش
ماکیا:اون خیلی خشنه و حالا هم که یکی بهش ضربه زده دیگه بدتر میشه اون مطمئنن منو میکشه
مینه:نترس فعلا کی وو مراقبه و ما اینجاییم
ماکیا:امیدوارم
کی وو پیش ماکیا اومد تا باهاش حرف بزنه
کی وو:من نمیزارم چیزیت بشه مگه اینکه خودت بخوای چیزی بشه و یا بلایی سرت بیاد
ماکیا:باشه اه
مینه :چیشد
ماکیا:فک کنم اثر مسکن رفته نمیتونم اه
کی وو:مینه کمکش کن و به اتاقش ببرش
مینه:کدوم اتاق
کی وو:اتاقی براش آماده کردم فعلا ببرش اونجا کنار اتاق مهمان ته راه رو
مینه:چشم ارباب
مینه دست ماکیا رو گرفت و کمکش کرد بلند بشه
مسکن اثرش رفت و ماکیا دردش شدید شد بزور سرپا ایستاده بود
جونگکوک با دیدن این صحنه حالش بد شد چون کسی که عاشقش بود داشت عذاب میکشید
ولی الان نفرت جای عشق و گرفته بود و حتی جیمین از خواهرش متنفر شد
...............
- ۳.۴k
- ۰۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط