جغد کوچولوی من 🦉:
جغد کوچولوی من 🦉:
part: 30
.
دیانا:
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم..
اومدم بیرون که دیدم ارسلان دوباره گرفته خوابیده
-ارسلانــــــــ(باداد)
ارسلان: اخ گوشم بلــــــه
-خوابالو بلندشو ببینم
ارسلان: بابا بزار بخوابم
-ناسلامتی اومدیم تـــرکیه خوش بگذرونیم
ارسلان: هنوز سه روز وقت داریم
-میگم که امروز پانیذ اینا میان هااا
ارسلان: میدونم
-ارسلان امروز چندمه
ارسلان: چهارم ابان
-ابان میدونم پرسیدم چندمه
ارسلان: خب منم بهت گفتم
-ارسلان میگم دیروز چی میخواستی چی کافه بهم بگی
ارسلان: رفسیدیم ایران بهت میگم
-اخه الان نمیشه
ارسلان: نه خیر
-باش
از توی اتاق اومدم بیرون به درک که نمیگفت
مردیکع پوفیوز اشغال
نیکا: به کی فش میدی
-به داداش پوفویز شما
نیکا: اون وقت چــــــرا
-دیروز قبل از اینکه شما بیاین میخواست یه چیزی بهم بگه
شما اومدین حرفی دیگه نزد الانم هرچی میگم بگو نمیگه
نیکا: اهاا
-اهاا زهرمار کووو سفره از گرسنگی مردم
نیکا: سفره که اونجاست بدرک که مُردی
-نیکا میگم که اونای کع پانیذ گفت راست بودن توی این 9ماه
نیکا: نه بابا همه دروغ بودن جز اینکه ما اومدیم ترکیــه
-وای به حالت پانیذ
نیکا: راستی ساعت چند میرسن
-7اینجان
نیکا:من امیر بیدار میکنم توهم ارسلان
-باش
رفتم توی اتاق
-ارسلان صبحانه
ارسلان: باشه
رفتیم نشستیم صبحانه خوردیم
نیکا: دیروز که خرید نرفتیم بیاین بریم خرید
-راست میگه منم حوصله ام ریده از اونجا میریم فرودگاه پیش پانیذ اینا
ارسلان: اوفف خرید های شما تموم نمیشن
نیکا: نخیرم شما هم گوه خوریاتون تموم نمیشن
-بلندشین تنبلا تازه شبم باید بریم شهربازی
نیکا: دیانا کدوم شهربازی
-شهربازی لندنستان
نیکا: راستـــــــــ میگی بلندشین بریم پاساژ ایستینیه
-بریم
هرکی رفت تو اتاق اماده بشه
لباسمو پوشیدم (عکس هست)
تینت، کانسیلر
زدم
part: 30
.
دیانا:
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم..
اومدم بیرون که دیدم ارسلان دوباره گرفته خوابیده
-ارسلانــــــــ(باداد)
ارسلان: اخ گوشم بلــــــه
-خوابالو بلندشو ببینم
ارسلان: بابا بزار بخوابم
-ناسلامتی اومدیم تـــرکیه خوش بگذرونیم
ارسلان: هنوز سه روز وقت داریم
-میگم که امروز پانیذ اینا میان هااا
ارسلان: میدونم
-ارسلان امروز چندمه
ارسلان: چهارم ابان
-ابان میدونم پرسیدم چندمه
ارسلان: خب منم بهت گفتم
-ارسلان میگم دیروز چی میخواستی چی کافه بهم بگی
ارسلان: رفسیدیم ایران بهت میگم
-اخه الان نمیشه
ارسلان: نه خیر
-باش
از توی اتاق اومدم بیرون به درک که نمیگفت
مردیکع پوفیوز اشغال
نیکا: به کی فش میدی
-به داداش پوفویز شما
نیکا: اون وقت چــــــرا
-دیروز قبل از اینکه شما بیاین میخواست یه چیزی بهم بگه
شما اومدین حرفی دیگه نزد الانم هرچی میگم بگو نمیگه
نیکا: اهاا
-اهاا زهرمار کووو سفره از گرسنگی مردم
نیکا: سفره که اونجاست بدرک که مُردی
-نیکا میگم که اونای کع پانیذ گفت راست بودن توی این 9ماه
نیکا: نه بابا همه دروغ بودن جز اینکه ما اومدیم ترکیــه
-وای به حالت پانیذ
نیکا: راستی ساعت چند میرسن
-7اینجان
نیکا:من امیر بیدار میکنم توهم ارسلان
-باش
رفتم توی اتاق
-ارسلان صبحانه
ارسلان: باشه
رفتیم نشستیم صبحانه خوردیم
نیکا: دیروز که خرید نرفتیم بیاین بریم خرید
-راست میگه منم حوصله ام ریده از اونجا میریم فرودگاه پیش پانیذ اینا
ارسلان: اوفف خرید های شما تموم نمیشن
نیکا: نخیرم شما هم گوه خوریاتون تموم نمیشن
-بلندشین تنبلا تازه شبم باید بریم شهربازی
نیکا: دیانا کدوم شهربازی
-شهربازی لندنستان
نیکا: راستـــــــــ میگی بلندشین بریم پاساژ ایستینیه
-بریم
هرکی رفت تو اتاق اماده بشه
لباسمو پوشیدم (عکس هست)
تینت، کانسیلر
زدم
۷.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.