جغد کوچولوی من🦉:
جغد کوچولوی من🦉:
part: 29
.
دیانا:
رسیدیم خونه...
نیکا: دوتا اتاق داریم
-خب
نیکا:تو ارسلان توی یه اتاق میخوابین
-میگم که نمیشه پسرا توی یه اتاق دخترا هم توی یه اتاق
نیکا:نه من میخوام کنار عشقم بخوابم
-توهم خود اون عشقت
نیکا: حسودد
-حسود نیستم فقط خیلی وابسته ی به امیر حرصم میگیره
ارسلان: حوصله ام سر رفت بیاین ج یا ح
-من که همه میدونین پایه ام
نیکامیر: ماهم
ارسلان: بطری بیارین
نیکا رفت بطری بیاره همه حلقه ی جمع شدن
نیکا بطری اورد چرخوند افتاد به من نیکا
نیکا: ج یا ح
-ح
نیکا: تا حالا کسی دوست داشتی نتونی احساستو بهش بگی
-اره
این دفعه من بطری چرخوندم افتاد به منو ارسلان
ارسلان: جرعت یا حقیقت
-حقیقت
ارسلان: منو توی گوشیت چی سیو کردی
گوشیو نشون دادم
-سیوت کردم🦇Attractive sash🦇
نویسنده: Attractive sashمعنی: ارسی جذابع
ارسلان: وای ذوققق
-نمیری
بازی تموم کردیم شامو خوردیم هرکی رفت توی اتاق خودش
شانس بد من میاست کنار ارسلانــ بخوابم از یه طرف احساس نامحرمی بهم دست میاد از یه طرف خیلی خوشحال بودم.
ارسلان: خب من روی کاناپه میخوابم
-چه گیری دادی به کاناپه بیا رو تخت
از ناچاری ارسلان راضی کردم کنارم بخوابه
صبح:
با احساس چیز سنگینی روم بلند شدم شت ارسلان روم بود
چقدر بغل این پسر ارامش میداد بهم
-ارسی بلند شو از روم
ارسلان: بزار بخوابم
-چقدر میخوابی لاقل بزار بلندشم
ارسلان: توهم مثل من بخواب
-هوفف ارسلان ولم کنـــــــــــ
ارسلان: بفرمایید
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم
part: 29
.
دیانا:
رسیدیم خونه...
نیکا: دوتا اتاق داریم
-خب
نیکا:تو ارسلان توی یه اتاق میخوابین
-میگم که نمیشه پسرا توی یه اتاق دخترا هم توی یه اتاق
نیکا:نه من میخوام کنار عشقم بخوابم
-توهم خود اون عشقت
نیکا: حسودد
-حسود نیستم فقط خیلی وابسته ی به امیر حرصم میگیره
ارسلان: حوصله ام سر رفت بیاین ج یا ح
-من که همه میدونین پایه ام
نیکامیر: ماهم
ارسلان: بطری بیارین
نیکا رفت بطری بیاره همه حلقه ی جمع شدن
نیکا بطری اورد چرخوند افتاد به من نیکا
نیکا: ج یا ح
-ح
نیکا: تا حالا کسی دوست داشتی نتونی احساستو بهش بگی
-اره
این دفعه من بطری چرخوندم افتاد به منو ارسلان
ارسلان: جرعت یا حقیقت
-حقیقت
ارسلان: منو توی گوشیت چی سیو کردی
گوشیو نشون دادم
-سیوت کردم🦇Attractive sash🦇
نویسنده: Attractive sashمعنی: ارسی جذابع
ارسلان: وای ذوققق
-نمیری
بازی تموم کردیم شامو خوردیم هرکی رفت توی اتاق خودش
شانس بد من میاست کنار ارسلانــ بخوابم از یه طرف احساس نامحرمی بهم دست میاد از یه طرف خیلی خوشحال بودم.
ارسلان: خب من روی کاناپه میخوابم
-چه گیری دادی به کاناپه بیا رو تخت
از ناچاری ارسلان راضی کردم کنارم بخوابه
صبح:
با احساس چیز سنگینی روم بلند شدم شت ارسلان روم بود
چقدر بغل این پسر ارامش میداد بهم
-ارسی بلند شو از روم
ارسلان: بزار بخوابم
-چقدر میخوابی لاقل بزار بلندشم
ارسلان: توهم مثل من بخواب
-هوفف ارسلان ولم کنـــــــــــ
ارسلان: بفرمایید
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم
۵.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.