منو ببخش..

درخواستی
part:1

+ تمرین امروز خیلی سخت بود !‌ خسته نباشید .

مربی گفت و با تعظیم کوتاهی اتاق رو ترک کرد.
عرق روی پیشونیش خشک شد بود.
آه ارومی کشید و روی صندلی نشست.

= خستههه شدممممممم !..

صدای بلند نیکی اتاق تمرین رو از سکوتش خارج کرد.
پسر گفت و روی زمین خوردش رو پرت کرد.
-نیک-

صدای آلارم آشنایی صداش رو متوقف کرد.
نگاهی به صفحه تماس انداخت.
شماره !..
مردد دکمه سبز رو لمس کرد و گوشی رو روی گوشش گذاشت.


-الو..
- جونگوونی !

صدای دخترونه و آرومی از شخصی که تماس گرفته بود به گوش رسید.
صدایی آشنا..
صدایی که موجب شد مو های تن پسر سیخ شن..
چطور میتونست این صدا رو فراموش کنه !؟..

- آیری ! تویی؟..

-جونگوون ..هق.. کجایی؟..هق.. دلم برات تنگ شده..هق..خست ه شدم..هق..چرا برنمیگردی.. جونگوون !

صدای گریه های دختر آغشته به درد و اندوه بود.
جملاتش مثل تیری به قلب شنونده پشت خط برخورد می‌کرد.
پسری که روزی اشک های این دختر کاووس ترسناکش بود.. حالا اون دلیل این اشک ها میشد.
ولی.. این چیزی بود که خود اون دختر خواست..
درسته ؟!.

صدای خنده دختر به گوش رسید !.
دختری که دقایقی قبل اشک می‌ریخت..
حالا میخندید !.
این عجیب بود..و حدس هایی رو به دل پسر مینداخت.

- ایری. تو مستی ؟
-من‌..‌.. مستم؟..

- ایری دیونه بازی رو بزار کنار چطور تونستی مست کنی وقتی میدونی ظرفیتت انقدر پایینه؟؟!

صدای نسبتا بلند پسر توجه شش پسر که در اتاق بودن رو به خودش جلب کرد.
لعنتی زیر لب گفت و از صندلی بلند شد.
با شتاب در رو باز کرد و از اتاق خارج شد.
حتی خودش هم نمی دونست مقصد اصلی کجاست !..
پاهاش بی اختیار قدم هاش رو تند تر می‌کرد.
طولی نکشید که با تاریکی شب و منظره پارک روبه روی هایپ رو به رو شد..
هیچ کس اونجا نبود..
فقط خودش بود. و قطرات بارونی که روی موهای بلوند فرود می اومد.
صدای دختر دوباره از گوشی تو گوشش اکو شد.

- کاش میتونستیم به گذشته برگردیم..هه..‌

صدای خنده های دختر دوباره بلند شد و نگرانی پسر شدت گرفت..

- کاش میشد.. به اون شب که مجبور به گرفتن اون تصمیم کوفتی شدم برمیگشتم..

توقف کرد.
انگار اراده پاهاش دست خودش نبود..
نمیتونست قدم برداره..
کلمات مدام توی مغزش اکو میشد..
هیچ یک از کلماتی که دختر به لب می‌آورد.
با حرف های گذشته تضاد داشت..
کاملا متفاوت . کاملات ...
این دختر مست بود.
ولی..
یک چیز توی این دنیا بود که ازش مطمعن بود .
اونم اینکه.. زمانی که این دختر مست میشد.
تمام حقیقت رو به زبون می آورد.
از گفته ها تا ناگفته هایی که هیچ کس خبر نداشت.

- منظورت چیه ؟

ادامه دارد
#درخواستی
#جونگوون
#انهایپن
#سناریو
دیدگاه ها (۱)

منو ببخش..

منو ببخش..

𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆 𝖒𝖆𝖘𝖐 یوری نگاهی به جنیس انداخت ودوباره نگاهش رو به کا...

𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆 𝖒𝖆𝖘𝖐ادامه پارت 6 ایشون سرگروه تحقیقات و فرمانده ارشد س...

حس های ممنوعه🍷🥂۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط