ادامه پارت
𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆 𝖒𝖆𝖘𝖐
ادامه پارت 6
ایشون سرگروه تحقیقات و فرمانده ارشد سپاه شمال کیم یوری هستن.
یوری چپ نگاهی به چهره مغرور پسر انداخت
توف توش.. الان باید دست دوستی بلند میکرد!
نگاهی به جنیس انداخت،منتظر اقدامی از جانب جنیس بود تا اونم همون کار رو انجام بده.
ولی جنیس هیچ حرکتی نمیکرد..
& خب. میدونم که اولین دیدارتون خیلی فاجعه بار بود ولی بهتره از امروز به بعد باهم دوست باشین ..
ریس کی نگاهی به هیسونگ انداخت و تعظیم کوتاهی در حد سر کرد
& لطفا رفتار فرمانده هان ما رو ببخشید و این موضوع رو نادیده بگیرید
یوری از حرکت مرد متعجب بود.
ببخشید! نادیده بگیرید!
از نظر اون این کلماتی بود که اونا باید به زبون میاوردن
- بسیار خوب.. هر چند رفتار و توهین کارکنان شما غیر قابل بخشش بود.
" بله؟؟ کارکنان؟ مردی-
£ یوری کافیه.
" اما-
با نگاه جنیس سکوت کرد.
چون هر چی نباشه قراره تو یه مکان و باهم این معما رو حل کنین.
چیی !!!
دو دختر با فریادی نسبتا بلند حرف ریس کی رو نصفه گذاشتن..
منظورتون چیه !! ما و اینا !!
تمام کلماتشون هماهنگ بود بدون کوچک ترین توپوف.
هیسونگ و سونگهون که تا اون لحظه ساکت بودن به جمله آخر اونا واکنش نشون دادن
^ فک نکنید ما خیلی خوشمون میاد
- درست میگه ما از وقتمون گذاشتیم
هیسونگ نگاهی به ریس کی انداخت
- شما باید اینو بخوبی بدونین درسته؟
& عا البته..
دخترا این آقایون بخاطر این پرونده مجبور شدن مستقیم از استرالیا به اینجا سفر کنن
و پرونده ای که به عهده داشتن رو به بعد موکول کنن
هیسونگ پوزخند ریزی زد جوری که هیچ کس متوجه نشه..
فرمانده ارشد شادمان جهانی!..
موکول پرونده.. هه.. پرواز از استرالیا..
تمام اینا رو مدیون جاسوس های پایگاهشون
و استعداد سونو بود.
دزدین هویت.. استعداد خارقالعاده سونو.
اما.. باید خیلی مراقب رفتارشون میبودند .
مخصوصا الان که همه اعضا از هم جدا شدن
جیک و سونو بخاطر رسیدن غیر منتظر محموله های اسلحه به کالیفرنیا رفتن و نیکی و جی قطعا یه جای متفاوت توی این سازمان قرار بود فعالیت کنن..
حرف مرد اونو از افکارش خارح کرد.
& با این حال.. ازتون خواهش میکنم باهم کنار بیاین. خب من دیگه باید برم
جنیس یوری خوابگاه پسرا بغل خوابگاه شماست
آقایون رو راهنمایی کنید.
و راستی آقای لی لطفا نگران بقیه نباشید من به اونا مکان رو اطلاع دادم.
" جانم!!
& فردا وظایفشون رو میگم
خب من دیگه برم.. واسه پیر مردی به سن من درست نیست تا این موقعه بیدار باشه.. درست نمیگم یوری؟
پیر مرد نگاهی به چهره چهار نفرشون انداخت
و با لبخند گرمش،خارج شد.
......
ادامه پارت 6
ایشون سرگروه تحقیقات و فرمانده ارشد سپاه شمال کیم یوری هستن.
یوری چپ نگاهی به چهره مغرور پسر انداخت
توف توش.. الان باید دست دوستی بلند میکرد!
نگاهی به جنیس انداخت،منتظر اقدامی از جانب جنیس بود تا اونم همون کار رو انجام بده.
ولی جنیس هیچ حرکتی نمیکرد..
& خب. میدونم که اولین دیدارتون خیلی فاجعه بار بود ولی بهتره از امروز به بعد باهم دوست باشین ..
ریس کی نگاهی به هیسونگ انداخت و تعظیم کوتاهی در حد سر کرد
& لطفا رفتار فرمانده هان ما رو ببخشید و این موضوع رو نادیده بگیرید
یوری از حرکت مرد متعجب بود.
ببخشید! نادیده بگیرید!
از نظر اون این کلماتی بود که اونا باید به زبون میاوردن
- بسیار خوب.. هر چند رفتار و توهین کارکنان شما غیر قابل بخشش بود.
" بله؟؟ کارکنان؟ مردی-
£ یوری کافیه.
" اما-
با نگاه جنیس سکوت کرد.
چون هر چی نباشه قراره تو یه مکان و باهم این معما رو حل کنین.
چیی !!!
دو دختر با فریادی نسبتا بلند حرف ریس کی رو نصفه گذاشتن..
منظورتون چیه !! ما و اینا !!
تمام کلماتشون هماهنگ بود بدون کوچک ترین توپوف.
هیسونگ و سونگهون که تا اون لحظه ساکت بودن به جمله آخر اونا واکنش نشون دادن
^ فک نکنید ما خیلی خوشمون میاد
- درست میگه ما از وقتمون گذاشتیم
هیسونگ نگاهی به ریس کی انداخت
- شما باید اینو بخوبی بدونین درسته؟
& عا البته..
دخترا این آقایون بخاطر این پرونده مجبور شدن مستقیم از استرالیا به اینجا سفر کنن
و پرونده ای که به عهده داشتن رو به بعد موکول کنن
هیسونگ پوزخند ریزی زد جوری که هیچ کس متوجه نشه..
فرمانده ارشد شادمان جهانی!..
موکول پرونده.. هه.. پرواز از استرالیا..
تمام اینا رو مدیون جاسوس های پایگاهشون
و استعداد سونو بود.
دزدین هویت.. استعداد خارقالعاده سونو.
اما.. باید خیلی مراقب رفتارشون میبودند .
مخصوصا الان که همه اعضا از هم جدا شدن
جیک و سونو بخاطر رسیدن غیر منتظر محموله های اسلحه به کالیفرنیا رفتن و نیکی و جی قطعا یه جای متفاوت توی این سازمان قرار بود فعالیت کنن..
حرف مرد اونو از افکارش خارح کرد.
& با این حال.. ازتون خواهش میکنم باهم کنار بیاین. خب من دیگه باید برم
جنیس یوری خوابگاه پسرا بغل خوابگاه شماست
آقایون رو راهنمایی کنید.
و راستی آقای لی لطفا نگران بقیه نباشید من به اونا مکان رو اطلاع دادم.
" جانم!!
& فردا وظایفشون رو میگم
خب من دیگه برم.. واسه پیر مردی به سن من درست نیست تا این موقعه بیدار باشه.. درست نمیگم یوری؟
پیر مرد نگاهی به چهره چهار نفرشون انداخت
و با لبخند گرمش،خارج شد.
......
- ۳.۶k
- ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط